«بچهها اون کاری رو میکنن که دوست دارن.
AS4438
این بهترین بخش داشتن تلفن ثابت است. میتوانی گوشی را روی دستگاه بکوبی. وقتی با تلفن همراه صحبت میکنی، از محکم قطع کردن تلفن لذت نمیبری.
‧͙⁺˚*・༓☾ 𝓭𝓪𝓻𝔂𝓪 ☽༓・*˚⁺‧͙
تا بیست و چهار ساعت آینده به جرم قتل درجهیک دستگیر میشوم.
نمیدانم چنین چیزی چطور ممکن است اتفاق بیفتد. از آن آدمهایی نیستم که به جرم قتل به زندان میروند. واقعاً نیستم. حتی یک بار هم بهخاطر سرعت بالا جریمه نشدهام. لعنتی، تا حالا حتی از چراغقرمز هم رد نشدهام.
skachi
و را به خانه میبریم. این کار چند روز قبل، یک رؤیای ناممکن به نظر میرسید.
...
مدیرانی که من برایشان کار میکنم، به کسی که خوب لباس میپوشد احترام میگذارند... از این نظر، لباسهایم هزینهٔ خودشان را میپردازند
فرفری موی غزلساز
میخندد. «خب، این به نفع اونه، مگه نه؟»
«بس کن. میدونی که سم به پول اهمیت نمیده.»
«اَبی، همه به پول اهمیت میدن.»
لوبیای خوش خنده`
میگویم: «حتی نمیخوای بهش فکر کنی؟»
سم عینکش را روی پل بینیاش بالا میدهد. «اگه از من پرسیده باشی که میخوام از روی یه پل بپرم پایین یا نه و من جواب بدم که نمیخوام، ازم میخوای که دوباره روی این تصمیمم فکر کنم؟»
لوبیای خوش خنده`
بهعنوان یک زن بیستونهسالهٔ سالم همیشه فکر میکردم که همان ثانیهای که حتی یکی از قرصهایم را جا بیندازم، فوراً اتفاق میافتد.
کاربر ۵۵۷۴۳۵۸
نمیخواهم به چیزی نگاه کنم که تمام ازدسترفتههای دیروزم را به من یادآوری میکند. تمام آن نوازشها، آن آروغ گرفتنها، شببیداریها، دندان درآوردنها، اولین حرفها، اولین قدمها و پیشدبستانی رفتن...
دیگر نمیتوانم به اینها فکر کنم.
کاربر ۵۵۷۴۳۵۸