- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب تهوع
- بریدهها
بریدههایی از کتاب تهوع
نویسنده:ژان پل سارتر
مترجم:محمدرضا پارسایار
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۶از ۴۹ رأی
۳٫۶
(۴۹)
وقتی حرفی برای گفتن نداریم، نباید پرتوپلا بگوییم.
❤ محمد حسین ❤
وقتی حرفی برای گفتن نداریم، نباید پرتوپلا بگوییم
Saeid
نمیخواهم فکر کنم... فکر میکنم که نمیخواهم فکر کنم. نباید به این فکر کنم که نمیخواهم فکر کنم. چون این هم باز یکجور فکر است
sobhanesi
هیچکس از مرگم ناراحت نمیشود و موقع مرگم بیشتر از زمان زنده بودنم تنها هستم.
Amirmohammad Salehi
ساعت سه است. همیشه برای هر کاری که آدم میخواهد بکند، ساعت سه یا خیلی دیر است یا خیلی زود. تو بعدازظهر، وقت بیخودی است.
Nobody
«دود... فکر نکنم... نمیخواهم فکر کنم... فکر میکنم که نمیخواهم فکر کنم. نباید به این فکر کنم که نمیخواهم فکر کنم. چون این هم باز یکجور فکر است.»
Saeid
چرند میگویم، حرفی ندارم بزنم. باید از همین پرهیز کرد. وقتی حرفی برای گفتن نداریم، نباید پرتوپلا بگوییم.
نارون
انسان بودن دشوار است
❤ محمد حسین ❤
من بیهدف میروم، آرام و تهی، زیر این آسمان بهدردنخور.
Saeid
اگر یکوقت قرار شود به سفر بروم، فکر میکنم قبل از رفتن، دلم بخواهد جزئیترین نکات شخصیتم را یادداشت کنم تا وقتی برمیگردم بتوانم مقایسه کنم ببینم چه بودم و چه شدهام.
❤ محمد حسین ❤
میدانم. میدانم که دیگر هیچوقت به چیزی یا کسی برنمیخورم که سودایی در من برانگیزد. میدانی، دل بستن به دیگری کار بزرگی است. باید توانا و با گذشت و کور بود... حتی، درست در اول کار، لحظهای میرسد که باید از روی پرتگاهی پرید. اگر بهش فکر کنی، نمیپری. میدانم که من دیگر هیچوقت نخواهم پرید.
Hassan Sh
زندگی کنونیام هیچ جذابیتی ندارد.
❤ محمد حسین ❤
پزشکها، کشیشها، قاضیها و افسرها طوری انسان را میشناسند که انگار خودشان او را ساختهاند.
❤ محمد حسین ❤
آنقدر احساس تنهایی وحشتناکی میکردم که به فکر خودکشی افتادم. چیزی که جلوی این کار را گرفت این فکر بود که هیچکس از مرگم ناراحت نمیشود و موقع مرگم بیشتر از زمان زنده بودنم تنها هستم.
❤ محمد حسین ❤
من میان این صداهای بانشاط و معقول تنها هستم. وقت همهٔ این آدمها صرف این میشود که فکرشان را بگویند و بهخوشی بپذیرند که همعقیدهاند. واقعاً که چقدر برایشان مهم است که همشان به یک چیز فکر کنند.
شاپور
من تنها زندگی میکنم، تنهای تنها.
❤ محمد حسین ❤
عمه بیژوا میگفت: «اگر خوب تو آینه به خودت نگاه کنی، یک میمون میبینی.» لابد زیادی تو آینه به خودم نگاه کردهام، چون چیزی که میدیدم از میمون هم بدتر بود، چیزی حولوحوش دنیای نباتات، در حد مرجانها. نمیگویم سرزنده نیست، ولی آنطورها هم که آنی فکر میکند نیست. من لرزشهایی خفیف را میبینیم، گوشت بیرنگورویی را میبینم که میشکند و تندتند میتپد. مخصوصاً چشمهایم از نزدیک هولناکاند. شیشهای و نرم و کورند و دورشان سرخ است، مثل پولکِ ماهی.
Nobody
فکر من، خود من است: برای همین است که نمیتوانم بس کنم.
❤ محمد حسین ❤
دستش را روی گلویش میگذارد و میگوید:
ــ اینجاست. رد نمیشود.
Martha'e Dark
بیاینکه متوجه شوم، کمی تغییر هویت میدهم، تا اینکه سرانجام یک روز، انقلابی واقعی شکل میگیرد. همین باعث شده که زندگیام متغیر و ازهمگسیخته به نظر برسد
agape
تعجب میکنم که چطور میشود دروغ گفت و قیافهٔ حقبهجانب گرفت.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
دیگر متوجه نبودم که وجود دارم، دیگر نه در خودم، بلکه در او وجود داشتم؛ بهخاطر او بود که غذا میخوردم، بهخاطر او بود که نفس میکشیدم.
pejman
پس تهوع همین است: این قطعیت کورکننده؟ چقدر فکرم را خسته کردم! دربارهاش نوشتم! حالا میدانم که وجود دارم ــ جهان وجود دارد ــ و من میدانم که جهان وجود دارد. همین و بس. ولی برایم فرقی نمیکند. عجیب است که نسبت به هر چیز اینقدر بیتفاوت باشم. این مرا میترساند
sobhanesi
تمام گذشتهٔ جهان به هیچ دردی نمیخورد.
Saeid
هر لحظه فقط میآید تا لحظههای بعد را بیاورد. با تمام وجود به هر لحظه میچسبم. میدانم که یگانه است و جایگزین نداردـ بااینحال، هیچ کاری نمیکنم تا جلوی نابودیاش را بگیرم
sobhanesi
لحظهای میرسد که باید از روی پرتگاهی پرید. اگر بهش فکر کنی، نمیپری. میدانم که من دیگر هیچوقت نخواهم پرید.
sobhanesi
وقتی حرفی برای گفتن نداریم، نباید پرتوپلا بگوییم. به نظر من، وقتی دفتر خاطرات مینویسیم، این کار خطرناک است؛ چراکه در بیان هر چیز اغراق میکنیم، گوشبهزنگیم و مدام حقیقت را جعل میکنیم.
amir
برای من نه یکشنبه معنا دارد نه دوشنبه. همه روزهایی هستند که درهم و برهم میگذرند
❤ محمد حسین ❤
آنقدر احساس تنهایی وحشتناکی میکردم که به فکر خودکشی افتادم. چیزی که جلوی این کار را گرفت این فکر بود که هیچکس از مرگم ناراحت نمیشود و موقع مرگم بیشتر از زمان زنده بودنم تنها هستم.
Saeid
اگر یکوقت قرار شود به سفر بروم، فکر میکنم قبل از رفتن، دلم بخواهد جزئیترین نکات شخصیتم را یادداشت کنم تا وقتی برمیگردم بتوانم مقایسه کنم ببینم چه بودم و چه شدهام.
امیر
حجم
۲۹۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
حجم
۲۹۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
قیمت:
۱۲۱,۰۰۰
۶۰,۵۰۰۵۰%
تومان