
بریدههایی از کتاب سم برای صبحانه
۳٫۵
(۲)
من عاشق خوردن تخممرغم. تخممرغ روی میز صبحانه آنقدر شاد و شنگول است که آدم به خودش میگوید نکند خود تخممرغ هم از خورده شدن کیف میکند.
حانحان
من به آن دسته از مردم تعلق دارم که همیشه احساس میکنند آوارهاند، فرقی هم ندارد جایی که ما میرویم چه اندازه سردرگمکننده باشد. من قبلاً دربارهٔ چنین آدمهایی نوشتهام. شاید از ماجراها و مشکلاتشان چیزهایی خوانده باشید. خانه و کاشانهشان را پشت سر رها میکنند و در این دنیای درهم و برهم و ترسناک سرگردان میشوند. شاید شما هم یکی از ماها باشید.
حانحان
وقتی شما معذرتخواهی میکنید تا حدودی شبیه این است که به صفحهٔ پایانی کتابی برسید. کتاب هنوز اینجاست، کار وقیحانهای هم که مرتکبش شدهاید تویش هست، ولی حداقلش این است که کتاب بسته است و روی قفسهای جا خوش کرده. هرچیز سادهای که میبایست بهخاطرش معذرتخواهی میکردم، ولی نکردم، شبیه کتابی است باز که ناتمام رها شده.
حانحان
همینطور خشک ایستاده بودم و با چشمان نیمهبسته زل زده بودم به گوشهای، که دیدم همین حالتِ من خودش مثالی است از یکی از اصول قطعی فلسفه. بهش میگویند پارادوکس، و حاصل تأملات فیلسوفی است به نام زنون الئایی. زنون یکی از فلاسفهٔ یونان باستان بود که آخر و عاقبت خوشی نداشت: او را مردمی که از تفکرات او خوششان نمیآمد بدجوری شکنجه کردند. این روزها دیگر کسی فیلسوفها را شکنجه نمیکند، برای اینکه بیشتر آدمها این جماعت را به هیچ جایشان حساب نمیکنند، و جداً سخت است که بخواهیم بگوییم کدام سرنوشت برای فلسفه و فیلسوفان بدتر است، اینکه شکنجهتان بکنند یا اینکه هیچکس شما را به هیچ جایش حساب نکند.
حانحان
هیچوقت در عمرم مشکلی با آب نداشتهام. از آن بچههایی نبودم که وقتی بهشان میگویند حمام بروند ناراحت بشوم یا شکایتی داشته باشم، چون دوست داشتم تکوتنها جایی باشم که آنجا کسی مزاحمم نشود، اگر هم کسی موی دماغم میشد وانمود میکردم صدایشان را زیر دوش آب نمیشنوم. یکی از دلخوشیهای کودکیام این بود که بارها پشت درِ حمام بگویم «ببخشید، زیر دوش صدا به صدا نمیرسه. نمیدونم چی میگین.» حتی وقتی صدای یک نفر خیلی واضح از آنور درِ حمام به گوشم میخورد که میگفت «بسه دیگه، چقدر اون تو میمونی؟» یا مثلاً «بیا بیرون دیگه تمیز شدی» یا «هروقت میخوام یه حرفی بزنم، تو عمداً شیر آب رو باز میکنی، جناب اسنیکت.»
حانحان
گاهی که میخواهم از خانه بزنم بیرون، با ریختن یک لیوان آب و گذاشتن آن روی میزم خودم را غافلگیر میکنم، تا وقتی برگشتم یکجور هدیهٔ کوچکی باشد به خودم،
حانحان
تقریباً عمدهٔ این کتاب در یک کتابخانهٔ عمومی نوشته شده و جا دارد که از کارکنان و مراجعان آنجا تشکر کنم که حین نوشتن این کتابم بسیار یاریرسان و ساکت بودند، البته بهجز یکیشان که خیلی روی مخ بود.
حانحان
حجم
۳۱۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۳۱۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان