بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نک و نال | طاقچه
تصویر جلد کتاب نک و نال

بریده‌هایی از کتاب نک و نال

نویسنده:فلن اوبراین
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۲ رأی
۵٫۰
(۲)
راست‌اش نه روزی که دنیا آمدم یادم هست نه شش ماه اول عمرم تو این دنیا را. از آن موقع خاطره‌ای ندارم، اما خب معلوم است که آن موقع زنده بوده‌ام؛ چون اگر آن موقع آن‌جا نبودم که نمی‌شد الان زنده باشم.
rezahasibi
وقتی به دنیا آمدم، سنی نداشتم. یک روزم هم نشده بود. تا شش‌ماهگی، هیچ‌چی از خودم نمی‌دانستم و نمی‌دانستم کی به کی است. البته که عقل و شعور یواش‌یواش و آهسته‌وپیوسته برادر مغز هر آدمی می‌شود. آن سال را خوابیده‌به‌پشت سر کردم، چشم‌هام به دور و بر می‌چرخیدند و این ور و آن ور می‌رفتند. مادرم را تو خانه جلو چشم‌ام می‌دیدم. یک زن خوب، استخوان‌درشت، ساکت با هیکل گنده و سینه‌های بزرگ بود.
rezahasibi
دویست متر دورتر از خانهٔ ما پایین جاده یک خانهٔ دیگر هم بود. یک روز که بوی خانه‌مان بدجور بلند شده بود، اهالی آن خانه کلاً غیب‌شان زد و رفتند آمریکا و دیگر هم برنگشتند. مردم می‌گفتند قبلِ رفتن گفته‌اند ایرلند کشور خوبی است، اما هواش زیادی تندوتیز است.
rezahasibi

حجم

۱۳۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۱۳۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰
۵۰%
تومان