انگار همیشه جای یک تن خالی است
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
اسبی که به روی قالی خانۀ ماست
در تاخت و تاز خالی خانۀ ماست
آن گاو که در تابلو نقاشی است
خوشبختتر از اهالی خانۀ ماست
امیری حسین
برای ایوب میرزایی
چندی است که با خواب خودم تنهایم
از چوب، تراشیده شده رؤیایم
تنهاییام از مرگ به من ارث رسید
من پیر قبیلۀ مترسکهایم
مادربزرگ علی💝
از دل همه را تکاندهام الا تو
Autumn
شور و نمک تمام هستی عشق است
بی عشق جهان زود کپک خواهد زد
محمدرضا
در زد کسی انگار که مهمان داریم
در سفره گرسنگی فراوان داریم
امروز پدر ابر زیادی آورد
مانند همیشه شام باران داریم
smoothybook
هم رود خراب و مست راه افتاده
هم کوه عصا به دست راه افتاده
یک لحظه گذشتی از کنار دریا
دنبال تو هر چه هست راه افتاده
sosoke
لبهای من و تو قطره قطره باران
رفتیم من و تو زیر چتر باران
یک هایکو ـ بوسۀ طلایی شده است
سطر من و
سطر تو و
سطر باران
smoothybook
در وصف تو از ازل کم آورده دلم
اندازۀ صد غزل کم آورده دلم
در عشق تو من ماهی ریزی هستم
دریایی تو! بغل کم آورده دلم
M.M. SAFI
این سنگ مگر چه دیده که سنگ شده؟
بار چه غمی کشیده که سنگ شده؟
این سنگ... مگر سنگ شدن آسان است؟
در خود چقدر دویده تا سنگ شده!
M.M. SAFI
گمراه شدم، به راه تو افتادم
در تاب و تب نگاه تو افتادم
من یوسف بیبرادر و بیگرگم
با پای خودم به چاه تو افتادم
M.M. SAFI
ای مرگ! چگونه با تو باید سر کرد
مرگی تو، نمیشود تو را باور کرد
مهران کاسبوطن
آن گاو که در تابلو نقاشی است
خوشبختتر از اهالی خانۀ ماست
komeilrezazadeh