بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بیا مشهد | طاقچه
تصویر جلد کتاب بیا مشهد

بریده‌هایی از کتاب بیا مشهد

امتیاز:
۴.۷از ۷۱ رأی
۴٫۷
(۷۱)
مقام معظم رهبری می‌فرمود: این حدیث تنم را لرزاند که امام صادق (ع) فرمودند: اگر یک نماز صبح شما قضا شود، کل دنیا طلا شود و در راه خدا بدهی جبران نمی‌شود
قاصدک
ببینید و دل نبندید، چشم بیاندازید و دل نبازید، که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت.
کامکار
درصف اول نمازجمعه تبریز، پشت سر شهید مدنی نماز می‌خواندیم، این شهید هم نمازهایش توام با آرامش و اشک بود. شخصی در صف اول نماز بود و شهید مدنی در حال خواندن اقامه و آماده شدن برای نماز بود که شنید می‌گویند: آقا نماز را تند بخوان. یکدفعه دیدم شهید مدنی تمام قامت برگشت و در حالیکه قطرات اشک، صورتش را پرکرده و از محاسنش سرازیر بود فرمود: قارداش جان، می‌دونی می‌خواهی با کی حرف بزنی؟
کامکار
از اسراف کردن خیلی بدش می‌آمد. همیشه توصیه می‌کرد به عدم اسراف، حتی خودش هم نه اینکه بگه، عمل هم می‌کرد؛ مثلاً موقع وضو گرفتن شیرآب را باز نمی‌گذاشت و... مادرش می‌گفت: یکبار رفته بود مسجد جامع برای نماز، موقع برگشتن دیدم پاهاش مثل لبو قرمز شده! گفتم: پسر کفشات کو؟ درجواب گفت: دادم به صاحبش و آمدم. (داده بود به بنده خدایی که کفش نداشت)
طبیعت
عشق را دو رکعت نماز باید کرد: وضوی آن غیر از با خون گرفتن نتوان و این متاعی است از عاشق و واصل، حلاج و عارف.
کامکار
مادرش می‌گفت: یکبار رفته بود مسجد جامع برای نماز، موقع برگشتن دیدم پاهاش مثل لبو قرمز شده! گفتم: پسر کفشات کو؟ درجواب گفت: دادم به صاحبش و آمدم. (داده بود به بنده خدایی که کفش نداشت)
علیرضام
«هی می‌دوم به چیزی دل ببندم، ولی نمی‌توانم.»
کامکار
هرکه با عشق زندگی کند هدفدار خواهد بود و هدفش رسیدن به معشوق است. کارهای عاشق رنگ و بوی ملکوتی را دارد. زیرا معشوق تمام اعمال و رفتار و کردار او را به رنگ خویش مزین می‌کند. عاشق محو جمال معشوق خویش است و بغیر او نگریستن را بر خویش حرام می‌داند.
کامکار
به یکی از دوستان ما خیلی جدی گفت: یادته یک بار عاشورا افتاده بود وسط ماه رمضان، همه تشنه و گرسنه سینه می‌زدند، از تشنگی لب‌ها وارفته بود و ... اون روز خیلی سخت بود. بنده خدا که همیشه از علی حرف‌های جدی شنیده بود گفت: نه یادم نمی‌یاد. چه سالی؟! علی هم خندید و گفت: مگه محرم می‌افته تو ماه رمضان؟!
احمد اسدی
یک پیام به خواهرها دادم که خواهرها بچّه‌های کوچک خودشان را با سوره‌های کوچک قرآن بزرگ کنند
کامکار
رفتار علی با مادرش، رفتاری بود که اسلام توصیه کرد. او کاملاً به توصیه‌های اسلام عمل می‌کرد. یادمه که علی می‌گفت: بعضی وقت‌ها مادرم رو دست من می‌خوابه. بعد مادرم رو ناز می‌کنم. بعد که می‌بینم خوابیده همینطور می‌شینم تا مادر خودش بیدار بشه. جالب بود که می‌گفت: همینجور می‌شینم.
کامکار
برادر طهماسبی از همرزمانش که به مراغه و دیدار مادر آمده بودند، از قول مادرش تعریف می‌کرد: من همیشه با وضو به علی شیر می‌دادم. یکبار در عالم رویا صدایی شنیدم! به من گفتند: این سرباز ماست، از آن به خوبی مواظبت کن.
قاصدک
من یک روز گفتم: علی آخه یعنی چه!؟ گریه که از خوف خداست، اما چرا نماز با تبسم؟! کمی سکوت کرد و جوابی نداد. اما بعد گفت: من وقتی نماز می‌خونم توی عالمی وارد می‌شم که... بعضی زمان‌ها خوبه، یعنی خودم رو در حالت تبسم می‌بینم. یعنی خشم خدا رو نمی‌بینم، بلکه رحمت و محبت خدا رو می‌بینم و این امیدواری برای من خوشحالی می‌یاره و این خوشحالی موجب می‌شه من تبسم کنم در حالت عبادت.
قاصدک
از تو سپاسگزارم که مرا با حسین (ع) آشنا کردی و عشق او را در قلبم جای دادی و چشم‌هایم را برایش گریاندی و مدال افتخار سینه زدن برای او را در سینه‌ام قرار دادی.
¥عاشق مطالعه¥
زمزمه همیشگی‌اش این جملات بود: در زدم، گفت کیست؟ گفتمش ای دوست، دوست. گفت اگر دوستی، از چه در این پوستی؟ دوست که در پوست نیست! گفت: عجب عالمی است! ساغر بزم تو کیست؟ گفتمش ای دوست، دوست...
کامکار
رفته رفته متوجه شدم اهل تهجد است و صبح‌ها قبل از اذان صبح بیدار است. بعد متوجه شدم که مواظبت خاصی بر کلام خود دارد و زبان به هر سخنی رها نمی‌کند.
مرتضی ش.
«سَجَدتُ لَکَ یا ربَّ خاضعاً خاشِعاً»
کاربر ۱۹۸۸۶۵۶
یکی دیگر از خصوصیات عملی ایشون این بود که نسبت به اطرافیان، حتی با افرادی که رفاقت می‌کرد بی‌تفاوت نبود. اینکه برخی نسبت به نماز و واجبات کاهل بودند، علی سعی می‌کرد آن‌ها را به هر طریقی هدایت کند. حتی تعدادی رو کشیده بود به مسجد که اصلاً نماز نمی‌خوندن! ایشون باعث شده بود که نماز بخوانند.
قاصدک
الهی ما عرفنا حق معرفتک و ما عبدنا حق عبادتک. بارالها! من از تو معذرت می‌خواهم که تو را دیر شناختم و با تو دیر آشتی کردم.
عاشق شهدا
آیا خواهد رسید آنروزی که چهره اصلی دوست و دشمن از هم تمیز داده شود. چه کنم؟! آخر کسانی که می‌گویند کار فقط باید برای خدا باشد، از من انتظار تعظیم در مقابلشان را دارند. کسانی که از مقابل، مرا به راه راست هدایت می‌کنند از پشت پایم را می‌گیرند. کسانی که در میدان عمل، در اوج غرور قرار گرفته‌اند فریاد می‌زنند؛ غرور شما را نگیرد، ذکر خدا یادتان نرود. من نیز در مقابل این کسان، نه رفتنم حرکتی دارد و نه ماندنم سکوتی... چه کنم؟! راهی برایم بنمایان...
مرتضی ش.
مادرش می‌گفت: یکبار رفته بود مسجد جامع برای نماز، موقع برگشتن دیدم پاهاش مثل لبو قرمز شده! گفتم: پسر کفشات کو؟ درجواب گفت: دادم به صاحبش و آمدم. (داده بود به بنده خدایی که کفش نداشت)
قاصدک
یکی از حرف‌هاش این بود که برای ظهور امام عصر (عج) دعا کنید، برای امام دعا کنید و کودکانتان را با سوره‌های کوچک قرآن بزرگ کنید...
کاربر ۱۵۷۱۳۲۶
وقتی تو مجلسی شروع به غیبت می‌شد، اول تذکر می‌داد، وقتی می‌دید گوش نکردن بدون اینکه به کسی بی‌احترامی کنه خودش پا می‌شد می‌رفت بیرون.
مرتضی ش.
تقدیم به تنهاترین جانشین خدا بر روی زمین پیشکش به ساحت نورانی امام عصر (عج) حجت ابن الحسن المهدی
صلوات
بچه‌های رزمنده با علی خیلی انس داشتند. جذبه علی در اخمش نبود، بلکه لبخندش بود که جذب می‌کرد. او بسیار خوش رفتار بود.
erfan
شهید علی سیفی قطار عرفان را سوار شدند ولی ما لنگان لنگان می‌رویم...
LIGO
بارالها! همیشه آرزوی من این بود که این (بدن) خون آلوده و ناپاک و تن وابسته و آلت دست شیطان قرار گرفته، آن چنان پاک شود و نظر تو را جلب کند که من هم مصداق این حدیث قدسی‌ات باشم که فرمودی: «کُن لی اَکُن لَک»(برای من باش تا من نیز برای تو باشم)
هامان
هرچه از دین می‌دانست عمل می‌کرد و هرچه عمل می‌کرد از سر اخلاص بود.
مرتضی ش.
بی خود نبود که حاج شیخ حسین انصاریان، بعد از شهادت راجع به ایشان می‌گویند: شهید علی سیفی قطار عرفان را سوار شدند ولی ما لنگان لنگان می‌رویم...
مرتضی ش.
بارالها! من از تو معذرت می‌خواهم که تو را دیر شناختم و با تو دیر آشتی کردم.
مرتضی ش.

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان