بریدههایی از کتاب سررشته
۳٫۵
(۱۳)
میدیدم که بچهها هر روز حوض وجودم را متلاطم میکنند و هرچه لجن آنجا هست، جلوی چشمم قاب میکنند. اگر بچهها نبودند، این لجنها هم نبودند؟ چرا. بودند؛ اما من نمیدیدمشان. هیچکس دیگری نمیتوانست همین قدر رک و پوستکنده، جوری که نتوانم از زیرش در بروم و نتوانم لجنها را به صورت خودش بمالم، به من نشان دهد که در آن اعماق چه خبر است.
کاربر ۸۴۷۶۸۷۳
روتینهایم بخشی از وجود مناند. با چنگ و دندان باید مواظبشان باشم. آنها یکشبه به دست نیامدهاند که یکروزه از دستشان بدهم. روتینهای خوب، سرمایهاند.
زهرا
قرآنخواندن انگار کشش اعصابم را بیشتر کرده بود.
فانوس
بچهها آفت خوببودنم شده بودند یا لجنها؟ اگر میرفتم توی غار و هر روز و هر ساعت کسی به پایم نمیپیچید که مرا به خودم نشان دهد، بندهٔ خوب خدا میشدم؟ نمیشدم. من حالا از حضور اژدها باخبر شده بودم. اژدهایی در درونم بود که وقتی دید طفلم دارد با آبهای ته ظرف سالاد شیرازی، گلهای فرش تازه از قالیشویی آمده را آبیاری میکند، به من فرمان داد سبد پلاستیکی را محکم بکوبم روی اُپن و یک داد بلند هم بگذارم تنگش. اژدهای من در غار شاید افسرده میشد؛ اما نمیمرد. نمیمرد و دود آتش درون حتماً در چشمم میرفت. حتی اگر چیزی برای سوزاندن در بیرون وجود نداشت.
کاربر ۸۴۷۶۸۷۳
سیاه و سفید، پولدار و فقیر، درسخوانده و بیسواد، هرکس با نامی او را صدا میزد. دیگر فرقی نداشت. تو هرچه باشی، در برابر او هیچی. ما همه هیچ بودیم و او همه.
فانوس
آدم مادر که میشود، هرچه زده بوده میپرد.
زینب
به این فکر کن که دور از جونت، اگه عزرائیل هم همون لحظه بیاد سراغت، لباس بچه هندونهای باشه، بالاخره یکی پیدا میشه عوضش میکنه. چهار رکعت نماز که دیگه این حرفا رو نداره.
R._.F
ته دلم احساس کردم که ظاهر عمل پوسته است، جسد است، و نیت است که مثل روح زندهاش میکند.
R._.F
روتینهایم بخشی از وجود مناند. با چنگ و دندان باید مواظبشان باشم. آنها یکشبه به دست نیامدهاند که یکروزه از دستشان بدهم. روتینهای خوب، سرمایهاند.
زهرا
ارتباط با آدمها، کاری میکرد که من مدام مرزهای اخلاق را زیر پا بگذارم. خصوصاً آدمهایی که بندشان محکم به من بند بود و آفت خوببودنم شده بودند. کدام آدمها؟ همین بچهها.
فانوس
میدونی؟ دیشب که دو ساعت سرپا وایسادم و ژلهٔ تزریقی درست کردم برای مهمونی، وسط کارا یکهو یه فکری از سرم گذشت. من که بچهم از پرجنبوجوشی و آتیشبهپاکنی شهرهٔ آفاقه، تونستم اینهمه وقت بذارم و دسر درست کنم؛ اونوقت چرا نمیتونم بهاندازهٔ دو رکعت نماز نافله وقت گیر بیارم؟ چرا اذان و اقامه رو هم گذاشتم کنار؟ چرا یه تسبیح حضرت زهرا نمیتونم بگم بعد نماز؟ دیشب یکهو به خودم نهیب زدم، گفتم: «بدبخت! تو نمیخوای، نه اینکه نمیتونی.» دلم میخواد زارزار گریه کنم.
زینب
حجم
۸۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۸۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان