نماد نشانهای است که یک فکر، عاطفه، آرزو یا هویت اجتماعی را نمایندگی میکند. نشانهای قراردادی است که اعضای یک جامعهٔ انسانی در مورد آن توافق کردهاند.
ستایش باباخانی
نیروهای ویرانگر طبیعی مانند یخبندان، سیل، زلزله و آتشفشان و یا انواع بیماریها زندگی گروههای کوچک انسانی را تهدید میکرد. این مسائل زمانی به نیروهای ناشناختهٔ طبیعت، و روزگاری به خدایان نسبت داده میشد. حیواناتی که شکار میشدند خویشاوندان انسان، نیای انسان، و گاه فرستادگان خدایان بودند که برای بقا به انسان یاری میرساندند و خود را داوطلبانه در اختیارش قرار میدادند. آنها میآمدند تا به قتل برسند و تبار انسان بر خاک زندگی کند. توجیه همهٔ این رویدادها به نرمافزارهایی نیاز داشت که در قالب اسطورهها و آیینها تجلی مییافتند. به کمک اسطوره و آیین بود که انسان تناقضهای دردناک زندگی را سامان میداد و در مقابل نیروهای عظیم و فهمناپذیری که زندگی را احاطه کرده بودند به رازهای لاینحلی مانند مرگ و حیرت خویش پاسخ میگفت.
ستایش باباخانی
دلیل این موضوع آن بود که زبان آریاییها زبانی واقعاً ابتدایی بود که صرفاً از کلماتی که عمل را توضیح میداد تشکیل میشد؛ بنابراین گویشوران این زبان نمیتوانستند از آن برای بیان مطالب تجریدی استفاده کنند. «آفرینش هر واژهای در اصل یک شعر بود که استعارهای جسورانه یا فهمی درخشان را منعکس میکرد.» نتیجهٔ این محدودیت خارقالعاده، گرایش به شاعرانگی بود.
ستایش باباخانی