مردم همیشه حسادت را چیزی سبز، سمی و تیز توصیف میکنند. بیپایه و اساس، ترش، بدخلق. اما من فهمیدم که حسادت برای نویسندگان بیشتر احساسی شبیه ترس است.
love.is.books
ژیائو چن سال گذشته به دلیل مقالهای با عنوان «داستانهای مربوط به مهاجران بس نیست؟» در شبکهٔ وُکس خبرساز شده بود که در آن اساساً به این بحث میپرداخت که هیچ کس در موج جدید رماننویسان چینی ـ آمریکایی چیز با ارزشی تولید نمیکند، چون هیچ یک از آنها در جریاناتی مانند قتل عام میدان تیانآنمن یا انقلاب فرهنگی زندگی نکردهاند و این بچههای لوس منطقهٔ خلیج سانفرانسیسکو که حتی نمیتوانند چینی ماندارین صحبت کنند و گمان میکنند هویت آسیایی فقط به وسواس آزاردهندهٔ چای و بیتیاس خلاصه میشود، نیروی ساختارشکن قانونگذاری مهاجران را کمرنگ کردهاند.
fatemeh
یک بار در جایی خواندم که آسیاییها خیلی مؤدبند، چون این مفهوم فرهنگی را دارند که به دیگران اجازه دهند حفظ ظاهر کنند. ممکن است از درون شما را قضاوت کنند، اما در بیرون، دستکم به شما اجازه میدهند با غروری دست نخورده کنار بروید.
fatemeh