گهگاه به نظرش میرسید دلِ همهٔ مردم، لابد مثل تن، دستهایی دارد؛ دستهایی پرمهر و درازکشیده که جذب میکنند، در آغوش میکشند و بغل میکنند و دل خودش بیدست است. دل او فقط چشم داشت و بس.
JİLA
همیشه از راه نوشته است که میتوان به باطن افراد پی برد. کلام خیره میکند و میفریبد، چون چهره ادایش را درمیآورد، چون میبینیم که از لبها بیرون میآید. و لبها به دل مینشینند و چشمها اغوا میکنند. اما کلمات سیاه روی کاغذ سفید مثل روح در حالت برهنگی کامل هستند
JİLA
آیا حقیقت داشت که زمانی زنان عاشقپیشه وجود داشتهاند و هنوز هم وجود دارند؟ زنانی که با عشق به هیجان میآیند، زنانی که رنج میکشند، میگریند، با شور و حرارت خود را تسلیم میکنند، بغل میکنند، در آغوش میفشرند و ناله میکنند، زنانی که با جسم خود نیز مانند روحشان عشق میورزند، با دهانی که سخن میگوید و چشمانی که مینگرند، با قلبی که میتپد و دستی که مینوازد، زنانی که با همهچیز درمیافتند چون عاشقاند و خواه روز و خواه شب، میروند ـــ زیر نظر دیگران و بهرغم تهدیدها، نترس و لرزان، مجنون از خوشبختی و سست و بیحال ـــ بهسوی کسی میروند که آنها را در آغوش میکشد.
ماریا
خوب فکری کردهام؟ آدم مهربانی نیستم؟»
مرد تحتتأثیر هیجان قدرشناسی زیرلب گفت:
«شما تمام چیزهایی هستید که در جهان دوست دارم.»
ماریا