از مغازهٔ یاسر گل رز خرید و در پاکتی قهوهای گذاشت و روی آن نوشت: «این مال توئه! من پیامهای موبایلی و گلهای بیروح توی چت رو دوست ندارم و ازشون خستهم.»
baraniam
یاسر محو چشمهایش شده بود و اصلاً نمیفهمید ساره چه میخواند. در چشمهایش مسجدالاقصی را میدید؛ چشمانی عسلی مانند قبهٔ صخره در مسجد مقدس. دلش باب رحمت بود و آهنگ صدایش طنین بالزدن کبوتران در صحن مسجد؛ همان جا که زمین بوی بهشت میداد.
baraniam
احیای روحیهٔ اعتماد به خود و تواناییهای ملت برای رهایی و پیشرفت و تحقق دستاوردها بر عهدهٔ ادیبان و نویسندگان است. تجربهٔ مقاومت در لبنان سرشار از عبرت است و گسترش این تجربه در رفتار و ادبیات و حتی شیوهٔ زندگی فرصتی است برای گذر از دوران سرکوب و سرخوردگی و خودتحقیری؛ نوعی بازتولید آگاهی در جامعه برای ترسیم ویژگیهای این مرحلهٔ جدید با شعار رهبر مقاومت: «زمان شکستها گذشته و زمان پیروزیها فرارسیده است!»
فلانی
آنها بهخوبی میدانند مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است.
فلانی
جهان دیگر با سلاح، انرژی یا پول مدیریت نمیشود، بلکه یکها و صفرها و دادههای کوچک آن را اداره میکنند. همهچیز فقط و فقط الکترونیک است. جنگی در جریان است؛ جنگی جهانی!
فلانی
او پیش خود اندیشید: مرگ فقط یه لحظه با آدم فاصله داره!
فلانی
آنها میخواستند تاریخ و حافظه و عشق را بکشند. پرندهٔ مرگ بالای سر شهر پرواز میکرد و میان مردم فرق نمیگذاشت: کوچک و بزرگ، پیر و جوان، زن و مرد. مردم در برابر مرگ، همه برابر بودند.
فلانی