میخواست پسرش را به جایگاهی برساند که خودش نتوانسته بود به آن برسد. همۀ اینها خیالات باطل بود. آدمبزرگها بعضی وقتها خیالاتی داشتند لجوجانهتر و مسخرهتر از بچهها.
Atiyeh
میگفتند این کارِ نیکِ پاکوی آهنگر مصداق بارز ریاکاری و خودنمایی است. اما دانیل جغد از یک چیز اطمینان داشت: گناه نابخشودنی پاکو، سوای ظاهر جذابش، صرفاً این بود که قویترین مرد دره بود، تمام دره.
Atiyeh
زیر بار حرف زور و مجازات بیچفتوبست و دلبخواهی و سلیقهای نمیرفت. خواهرش هم به شیوۀ خودش احترام او را داشت. ارادۀ کثافت مثل خواهرش سست نبود، بلکه مثل ارادۀ مردهای بزرگسال بود، و سارا هم در خانه و هم بیرون خانه این را خوب میدانست. کثافت برای خودش شخصیت داشت.
با گذر زمان، احترام دانیل به کثافت بیشتر هم شد.
روکه خیلی اوقات با بچههای دره دعوا میکرد و همیشه بیآنکه کتکی بخورد برنده میشد.
Atiyeh
«تو میتوانی آدم بزرگی بشوی! یک آدم خیلی بزرگ، دانیل جان! من و پدرت دوست نداریم به خاطر ما از پیشرفت محروم شوی.»
Atiyeh