نمیدانم آیا بهتر آن است که اشتیاقهای انسانی را کاملاً از میان ببرند یا در راه تصحیح و تلطیف آن تلاش کنند.
م.
آدمهایی که از همه مضحکتر است رفتارشان
همیشه اولین کسانیاند که بد میگویند از دیگران
م.
راستی هم که زندگیش نمونۀ پرهیزگاری است؛
اما سن و سال است که این تعصب را توی دلش جا کرده،
همه هم میدانند که بهرغم خودش او را باتقوا کرده؛
تا وقتی خواهش دلها به دنبالش پر میکشیده،
چه استفادهها کرده از جاذبهای که در وجودش میجوشیده؛
اما تا دیده درخشش چشمها به سردی گراییده،
فکر کرده دست بکشد از دنیایی که از او دل بریده،
فکر کرده کاستی جاذبههای نخنماشدۀ گذشته را
بپوشاند با پردۀ شکوهمندی از فرزانگی والا؛
اینها جز ترفندهای عشوهگران زمان نیست
که کنارکشیدن خوشخدمتان برایشان آسان نیست.
م.
اینجا راستیراستی همان برج بابِل است،
چون هرکس حقبهجانب است و مشغول بِلبِل است
م.