بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دلتنگی | طاقچه
تصویر جلد کتاب دلتنگی

بریده‌هایی از کتاب دلتنگی

۳٫۶
(۸)
ایام کودکی، بعد نوجوانی و اولین دوران جوانی‌ام، بی‌آنکه به روی خود بیاورم، توأم با درد و رنج دلتنگی بود. گویی چیزی که این همه مرا عذاب می‌داد، سردردی غیرارادی است که دارو و درمان پزشک لازم دارد.
plato
گفتم: «عده‌ای هستند که به توت حساسیت دارند، وقتی آن را می‌خورند، بدنشان پر از لکه‌های قرمز رنگی می‌شود. خُب، من هم به پول حساسیت دارم و وجودم را سرخ می‌کند.» لحظه‌ای سکوت شد. آن‌گاه مادرم با لحن مصممی ادامه داد: «خُب، حرف‌هایت شنیدنی است. تو فقیر هستی، اما فقیری هستی که مادر ثروتمندی داری. دست‌کم می‌توانی این قضیه را بفهمی؟»
نازنین بنایی
«انسانیت، در برابر یک بی‌تفاوتی از بین نرفتنی، به دو مرحله‌ی بزرگ تقسیم می‌شود: یکی انگیزه‌ای برای کشتن دیگران، و دیگری انگیزه‌ای برای خودکشی.»
niloufar.dh
اغلب دچار این وسوسه و انگیزه می‌شدم که ماشین را از جاده منحرف کنم و با تمام سرعت، آن را به اولین مانعی بکوبم که سر راهم قرار می‌گرفت. این وسوسه‌ی منحصر به فرد، غیرقابل مقاومت و جذاب بود؛ شبیه به انگیزه‌ی بچه‌ای که با طپانچه‌ی پدرش بازی می‌کند، درحالی‌که کس دیگری آن را به شقیقه‌اش می‌گذارد و شلیک می‌کند. من به خودکشی فکر نمی‌کردم، چرا که ایده‌ی خودکشی هرگز در فکر و ذکرم نبود؛ برعکس، این میل مرگ بود که در جسم ضعیف و نگرانم بود. احساس می‌کردم که دست‌هایم به راحتی فرمان را تحت کنترل خود دارد. نیم تکانی کافی بود تا ماشین به دیوار محوطه‌ای یا به درخت چنار سفیدی بخورد و درب و داغان بشود. انگار گفتم که این، وسوسه‌ای غیر قابل مقاومت و شیرین و اطمینان‌بخش بود. فکر کردم با این وسوسه، به آن خوابی فرو می‌روم که گاهی در آن به پوچی وجود خودمان می‌رسیم و خیال می‌کنیم که در برابر آن، مقاومت می‌کنیم و زرنگ هستیم، اما در واقع، در خواب به سر می‌بریم.
نازنین بنایی
نمی‌توانم تصور کنم که روزی نیاز به مذهب را حس کنم.
پویا پانا
در واقع تا حدودی مایل بودم بمیرم تا زندگی نیز بر یک مدار ادامه نداشته باشد.
نازنین بنایی
چرا می‌خواهی چیزی درباره‌ی تو نپرسم؟ او لحظه‌ای اندیشید و سپس، پاسخ داد: «به دلایلی میل ندارم به تو جواب بدهم.» - یعنی همین‌طور ناگفته بماند؟ - بله. زیرا من یا به تو چیزهایی می‌گویم که حقیقت ندارد و یا خیلی ساده، به تو چیزی می‌گویم که خوشحالت کنم.
پویا پانا
سیگاری خریدم که هیچ نیازی به آن نداشتم، قهوه‌ای گرفتم که هیچ میلی به نوشیدن آن نداشتم و روزنامه‌ای خریدم که برایم جالب نبود و به دیدن نمایشگاه نقاشی رفتم، بی‌آن‌که کنجکاو شوم آن را دنبال کنم. درحالی‌که، احساس می‌کردم که این تفریح و سرگرمی نیست که جسورانه دلتنگی را تغییر می‌دهد، چرا که اغلب اوقات، به عمق برخی چیزها در حین خریدن روزنامه‌ای یا نوشیدن قهوه‌ای یا دیدار از نمایشگاهی، دقت نمی‌کردم.
نازنین بنایی
پس چه چیزی را قبول داری؟ او لحظه‌ای به فکر فرو رفت. بعد با لحن تردیدآمیز و مصممی جواب داد: «هیچ چیز را. اگرچه قبول دارم که این، آن چیزی نبود که بدان فکر می‌کردم. فکر می‌کنم اصلاً چیزی را قبول ندارم. من به چیز اعتقاد ندارم و هرگز به چیزی فکر نمی‌کنم. حالا هم به چیزی اعتقاد ندارم. من به چیزهای ممکن فکر می‌کنم، نه به مذهب. هرچند همیشه هم نمی‌شود به یک چیز فکر کرد. می‌خواهم بگویم که چیزی برایم وجود ندارد. این مذهب نیست که مرا به خودش جذب می‌کند، چون اصلاً برایم وجود ندارد.»
نازنین بنایی
باری، آن شب، وقتی ماشین خود را به سوی ویاکاسیا می‌راندم و به‌سوی مزرعه می‌رفتم، جمله‌ای به‌خاطرم آمد. نمی‌دانم از کی بود یا کجا آن را خوانده بودم: «انسانیت، در برابر یک بی‌تفاوتی از بین نرفتنی، به دو مرحله‌ی بزرگ تقسیم می‌شود: یکی انگیزه‌ای برای کشتن دیگران، و دیگری انگیزه‌ای برای خودکشی.» به خود گفتم علاوه بر یکی از این دو حالت، من تجربه‌ی دیگری از این مرحله را دارم که ناکام شدن است.
نازنین بنایی
ناچارم بگویم شاید عاقلی خردمند با ایمانی عمیق که ارتباط غیرممکنی با عاقلی دارد که دیوانگی را باور کرده است.
پویا پانا
لوئیس کیبلو در این‌باره می‌گوید: «انتقاد از جامعه‌ی بورژوایی، یکی از ارکان ثابت کارهای موراویا است.»
پویا پانا
لوئیس کیبلو در این‌باره می‌گوید: «انتقاد از جامعه‌ی بورژوایی، یکی از ارکان ثابت کارهای موراویا است.»
پویا پانا
به نظر من دلتنگی در حقیقت یک بی‌کفایتی و ناهماهنگی و یا فقدان واقعیت است. هنگامی که دلتنگم، همیشه تغییر دادن واقعیت برایم اشکالی حیرت‌انگیز تولید کرده است. گویی در شبی زمستانی زیر پتوی بسیار کوتاهی خفته باشی و اگرچه آن را تا روی پاها کشیده‌ای، اما سر و سینه و پاها از سرما یخ زده باشد و نتوانی با خیال راحت بخوابی.
پویا پانا
مسئله‌ای که مهم است، وقت گذراندن است. یک مؤلف یا دیگری، برای من همه مثل هم هستند.»
پویا پانا
ولی هر کاری که انجام می‌دهم، برای خودشناسی است. جفت شدن با خود، مثل برادر دوقلویی که هیچ زمانی با مخالفت او کاری نمی‌کنم. احساس کردم نمی‌خواهم کسی را ببینیم، چون تنها هم نمانده بودم. نمی‌خواهم در خانه بمانم، ولی خیلی هم بیرون نمی‌رفتم و اصلاً نمی‌خواستم به سفر بروم. هر چند، در همان زمان زندگی در رم میسر نبود و نمی‌خواستم زیاد نقاشی کنم، اما بدون نقاشی کردن هم زندگی ممکن نبود. نمی‌خواستم شب زنده‌داری کنم، ولی نمی‌خواستم بخوابم. نمی‌خواستم کار عاشقانه‌ای بکنم، بی‌آنکه به بقیه‌ی چیزها نپردازم و کاری را انجام ندهم. احساس می‌کنم که باید چیزی را بگویم، اما باید گاهی از تنفر و بیزاری و نیز از خوش سیلقه‌گی بگویم و آنها را با وحشتی، پیش‌بینی بکنم. من هر لحظه، بین این دلتنگی‌های سرسام‌آور هستم. دوست نداشتم که ناگهان آرزوی مرگ بکنم، چون این خود موضوعی عقلانی بود که زندگی مرا دربرگرفته بود، اما آن را دوست نداشتم. این موضوع را هم قبول نداشتم که به راحتی و حماقت، دلتنگی زندگانی مرا دگرگون می‌کند. پس، خیلی خواهان مردن نبودم و نیستم
نازنین بنایی
هر بار که احساس تهوع به من دست می‌داد، خیال می‌کردم به او نزدیک شده‌ام. او حرف می‌زد و به او عشق داشتن، امری اجتناب‌ناپذیر بود. این احساس تهوع، برایم ناشی از نفرت مستقیم و فیزیکی نبود. دختر، مرا جذب خود نکرد. این واقعیتی بود، ما او همه چیز را برای من بامزه کرد و خودبینی‌ام را به‌طور تجربی به من یادآوری کرد. فکر می‌کنم در پس چیزی که باید می‌پذیرفتم، آن احساس تهوع باورنکردی انگیزه‌ی همه چیز شد و در برابر واقعیت ناشناخته و مبهمی قرار گرفت. یا می‌توانست با تمام سادگی، واقعیت‌هایی را در خود داشته باشد که معمولاً زمان درازی است که وجود دارند و با آنها روبه‌رو نشده‌ایم
نازنین بنایی
اما وقتی فکر می‌کنم که دلتنگی با چیزهای مداومی سرمی‌رسد، دیگر برای من مشکل نیست. دلتنگی برای من، مثل مه خارجی بود که تفکراتم را در برمی‌گرفت و به‌طور متناوب فقط با چند واقعیت جزیی دیده نمی‌شد. پنداری، گاه در مه مواجی پیدا بود و گاه در گوشه‌ای از خانه. در چهره‌ای که می‌گذرد، یا در چیزهای دیگر. اما فقط برای لحظه‌ای و لحظه‌ی بعد، همه چیز ناپدید می‌شد
نازنین بنایی
روی نیمکتی دراز کشیدم و سیگاری روشن کردم. مثل همیشه، آهی کشیدم و به طرز فجیعی احساس دلتنگی کردم. به‌نظرم رسید غریبه‌ای هستم که دیگران او را نمی‌پذیرند و دلتنگ شدم از اینکه به خودم نمی‌پردازم. برای آن دیگران، دنیای درونی وجود نداشت. در واقع، آنها مدام و برعکس مادرم، با من به گونه‌ای رفتار نمی‌کردند که دلتنگ شوم. همه چیز دور شده بود. فکر کردم با موقعیتی که دارم، هر روز تهی‌تر می‌شوم. به خودم گفتم اگر اینجا بمانم، ناچار به نقاش شدن هستم، چون این جسارت را ندارم که پول مادرم را بپذیرم. من باید حسابی به کاری می‌پرداختم که احساس می‌کردم کاری شایسته است و همیشه توأم با تغییری واقعی، اما همیشه فقط می‌توانستم آن کاری را بکنم که همه می‌کنند. همان‌طور که آنها در موقعیت غیرقابل تحملی قرار می‌گیرند: پذیرفتن و منطبق شدن.
نازنین بنایی
باید بگویم که این چشم‌انداز آزاد شدنم از عشق سسیلیا بود و به نظرم، فرجام زناشویی درخشان می‌آمد. از این رو امیدوار بودم که به نقاشی سسیلیا بپردازم و مثل گذشته در خانه‌ی مادرم زندگی کنم و شاهد پایان از بین رفتن افق آرزوهایم باشم.
نازنین بنایی
برای عده‌ی زیادی، دلتنگی ضد سرگرمی یا سرگرمی جدا و فراموش‌شده‌ای است. ولی برای من، دلتنگی ضد تفریح و سرگرمی نیست، بلکه می‌توانم بگویم در نوع خود تفریح و سرگرمی خاصی است. با این دید که انگیزه‌ای مجزا و فراموش شده دارد و از نوع بسیار خاصی است.
niloufar.dh
دلتنگی بت‌پرستانه، نتیجه‌اش مسیحیت‌گرایی بود. دلتنگی کاتولیسیسم، پروتستانیسم را دربرداشت. دلتنگی اروپا، امریکا را در بر گرفت. دلتنگی فئودالیسم، انگیزه‌ای برای انقلاب فرانسه و کاپیتالیسم و انقلاب روسیه شد.
niloufar.dh
متوجه‌اید؟ درحالی‌که بالستیری، فاسق بدبخت و نقاش بدی بود، حال و روزش غبطه‌آور بوده است. - برای چه؟ - برای این‌که بتواند بگوید: تو برای من همه‌چیز هستی.
niloufar.dh
«یک‌ریز باران می‌بارد. خداحافظ گل فقیرم.»
niloufar.dh
حسادت و درد و اندوه و احساس مفرط مالک بودن، به نظر او خواستن مدام برخی چیزهای دیگر از زن بود.
niloufar.dh
به نظر من دلتنگی در حقیقت یک بی‌کفایتی و ناهماهنگی و یا فقدان واقعیت است. هنگامی که دلتنگم، همیشه تغییر دادن واقعیت برایم اشکالی حیرت‌انگیز تولید کرده است. گویی در شبی زمستانی زیر پتوی بسیار کوتاهی خفته باشی و اگرچه آن را تا روی پاها کشیده‌ای، اما سر و سینه و پاها از سرما یخ زده باشد و نتوانی با خیال راحت بخوابی.
Mary gholami

حجم

۲۵۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۳۲۸ صفحه

حجم

۲۵۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۳۲۸ صفحه

قیمت:
۲۴۰,۰۰۰
تومان