
بریدههایی از کتاب خاکستر گنجشک ها
۴٫۴
(۱۲)
دخترانه و مظلوم گفت: «همهچی رو به خدا میگم.»
نگارخاتون
آرام گفت: «آقا، ما بچههای غزه بزرگ نمیشیم. ما بچههای غزه آرزومون اینه که بزرگ شیم، ولی... شهید میشیم.»
نگارخاتون
من این صفحات را نوشتم که اگر فردای قیامت با بچههای پرپر غزه چشمدرچشم شدم، رویم بشود به چشمهایشان زل بزنم و بگویم من شما را نوشتم، شما را داد زدم و... شما را دوست داشتم.
خدایا، به حق خون بهناحقریختهٔ بچههای فلسطینی، آنقدر به من عمر بده که آزادی فلسطین را ببینم و دو رکعت نماز در مسجدالاقصی بخوانم و بعدش اگر مُردم هم مُردم. خدایا، تو میدانی از تمام وجودم میگویم من عاشق فلسطین مظلومم.
نگارخاتون
ننهزبیده قصهٔ کلید را گفته بود و نشانیاش را و سپرده بود که کلید گم نشود. گفته بود ما به خانهمان برمیگردیم و قشنگ نیست آدم کلید خانهاش را گم کند.
نگارخاتون
با اشک گفت: «به اهالی غزه گفتهن برید بیمارستان، میخوایم یه جاهایی رو بزنیم. مردم که رفتهن توی بیمارستان، بیمارستانو زدهن. تا الآن ششصد و پنجاه نفر...»
rais_fatemeh
چه بازیای رو خیلی خوب بلدی؟
- قایم موشک. موشکها میآن، ما قایم میشیم. قایم... موشک... قایم... موشک. ما بعضی وقتها اونقدر خوب قایم میشیم که هیچ امدادگری نمیتونه پیدامون کنه.
MaaM
همین ایامی که پشتهپشته کشته از فلسطین خاکستر میشود و جفتگیری قورباغهها در پاییز، برای یورونیوز ارزش خبری بالاتری دارد تا تیتر یک و عکس یک شدن، تا کشته شدن هفت هزار انسان که دوهزارتایشان کودک بودهاند. میفهمید؟ کودک!
rais_fatemeh
امروز که دارم این مقدمه را مینویسم، روز بیستودوم جنگ است. غزه دریای خون است، ولی الآن که این کتاب را بهدست گرفتهاید، ممکن است کشوری به نام اسرائیل وجود نداشته باشد. راستش ما تا زنده بودیم، کشور نمیدانستیمش، ولی در زمان و جهان شما نمیدانم. ما همهٔ زورمان را زدیم و هرجور میتوانستیم، از فلسطین حمایت کردیم. شاید شما یادتان نیاید، ولی ما حتی روز قدس هم داشتیم و آخرین جمعهٔ ماه رمضان را با زبان روزه بیرون میآمدیم و در گرما و سرما مرگ بر اسرائیل میگفتیم.
MaaM
من، منِ خاورمیانهای، با نفت دخل اسرائیل را آورده بودم و ریشهاش را خشکانده بودم. کِیفم وقتی کوک شد که حاجی برگشت، لاشهٔ درخت خشک را از باغچهاش درآورد و انداخت سر کوچه و من پیکر نحیف و زرد و چوبشدهٔ کماندوی اسرائیلی را با یک استکان نفت دیگر بهآتش کشیدم. من از ایران، مختار از افغانستان و صابر که از خوزستانیهای عرب بود و جنگزده، دور تنه در حال تماشای سوختنش نبودیم، ما بخشی از خاورمیانه بودیم که نابودی یک عقرب جرّاره را جشن گرفته بودیم.
MaaM
اون تابلوی روبهروی کافه رو میبینی؟»
ترسیده و مردد گفت: «خب؟»
- دفتر قدیمی شرکت بنزه. عمر این کارخونه از عمر کشور جعلی شما بیشتره! شیرفهم شدی موش کثیف؟
MaaM
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۷۵ صفحه
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۷۵ صفحه
قیمت:
۳۷,۵۰۰
تومان