بریدههایی از کتاب گم گشته در ماه
۴٫۷
(۲۳)
آیا تلاشی برای پیدا کردنم میکنی!
من در تو گم شدهام...
badria
میتوانستم از دریچهٔ چشمانش
به عمق وجودش سفر کنم
در خاطراتش، رنجشهایش، شادیهایش و...
atefe :)
دنیا برایم با خیال تو معنی میدهد
possiedo tutto♡
منتظر شب ماندهام تا از ستارهها تورا بجویم
شاید آنها بدانند ماه من کجاست؟
badria
آغوش تو همچون به آغوشکشیدن خورشید مرا میسوزاند
atefe :)
من در پشت دیوارهای چشمانت گم شدهام
من در تو گم شدهام...
badria
من دروجودش پرسه میزنم و او را عمیقاً به آغوش میکشم
atefe :)
پرسههای من برای آزادی نیست
بلکه من گم شدهام
من در تو گم شدهام...
badria
دستانم را حس میکنم که به دور تو تابیده شدهاند
گویا قصدی برای رهاکردن تو ندارند
badria
از آسمانها سراغ تو را میگیریم
میخواهم بدانم اکنون زیر کدام آسمان قدم میزنی
badria
خیره در چشمان او مانده بودم
گویا دروازههای ذهنش برایم باز بود
Ma[h]an
فراموش نشدنیست لمس دستان تو
شمردن نفسهای تو
قدمزدن در دوردستها
با دستانی گرهخورده در دستان تو
Ma[h]an
گویا حیات نیز تحمل بودن در بدنی دور از تو را ندارد
Ma[h]an
گویا دروازههای ذهنش برایم باز بود
میتوانستم از دریچهٔ چشمانش
به عمق وجودش سفر کنم
الهه⚘️
گویا من در او گم شدهام...
الهه⚘️
منتظر میمانم تا او دستان مرا لمس کند
گویا من در او گم شدهام...
الهه⚘️
گویا جزءبهجزء سلولهای وجودش را حس میکنم و در آن غرق میشوم
Arman
لمس او همینقدر برایم کوتا و فرار، اما عمیق بود
Arman
میتوانستم از دریچهٔ چشمانش
به عمق وجودش سفر کنم
در خاطراتش، رنجشهایش، شادیهایش و...
در اعماق وجودش قدم میزدم
پسر باران
اما قسمتهای رنجدیدهٔ وجودش را جور دیگری به آغوش میکشم
Arman
نسیم لطیفی که میان انگشتانم میپیچد
با تمام وجود حسش میکنم
آرام آرام مرا لمس میکند و میان انگشتانم میپیچد
لمس تو همچون این نسیم لطیف و فرار است
پسر باران
آنگاه که هیچ ابری وجود ندارد، آسمان فرصت نگاهی طولانی به دریا را دارد، نگاهی که موجهای خروشان دریا را آرام میکند، گویا در یکدیگر ذوب شدهاند
benyamin
چه عاشقانه است مادامی که ابرهای تیره، آسمان را رنجور میکنند، دریا نیز از رنج آسمان متلاطم و مضطرب میشود
benyamin
آنگاه که هیچ ابری وجود ندارد، آسمان فرصت نگاهی طولانی به دریا را دارد، نگاهی که موجهای خروشان دریا را آرام میکند، گویا در یکدیگر ذوب شدهاند
benyamin
قدم میزنم
میان خیالی بی تو
این خیال دگر هیچ رنگی ندارد
Mahi🍁
دستان من به تو دروغ نمیگویند
میتوانی به آنها اعتماد کنی
قول میدهند تو را حفظ کنند
Mahi🍁
این چشمان مضطرب از شوق به بودن و نگرانی برای جدایی، دریای دلم را آشوب کرده
Mahi🍁
آسمان چشمان تو، دریای درونم را خروشان میکند
بهراد
آیا در ساحل چشمانت به گل مینشینم؟
من در تو گم شدهام...
بهراد
من در پشت دیوارهای چشمانت گم شدهام
من در تو گم شدهام...
بهراد
حجم
۳۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۸ صفحه
حجم
۳۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۸ صفحه
قیمت:
۳۸,۲۵۰
تومان