جملات زیبای کتاب به زبان مادری گریه می کنیم | طاقچه
تصویر جلد کتاب به زبان مادری گریه می کنیم

بریده‌هایی از کتاب به زبان مادری گریه می کنیم

انتشارات:نشر اطراف
دسته‌بندی:
امتیاز
۳.۲از ۵ رأی
۳٫۲
(۵)
وقتی زیر جمله‌ای خط می‌کشیم انگار می‌گوییم این جمله را از چنگ کتاب نجات بده، این جواهر را از باتلاقی که اسیرش کرده بیرون بکش. وقتی به خط کشیدن زیر جمله‌ها عادت کنی دیگر دست خودت نیست. خط‌ها تکثیر می‌شوند. طاعون می‌شوند و سایه می‌اندازند روی کتاب. کتابی دیگر درون کتاب ظاهر می‌شود؛ یک جمهوری خودمختار.
مریم
نویسندگان رمان‌های قرن نوزدهم خود را موظف می‌دانستند شخصیت‌ها را دقیق و کامل برای ما خوانندگان توصیف کنند، از رنگ مو و چشم گرفته تا رخت و لباس. انگار با کلمه از شخصیت‌ها عکس می‌گرفتند. اما چنین عکسی بی‌مصرف بود چون شخصیت‌ها به واسطهٔ کنش‌ها و حرف‌هاشان بود که چهره‌ای پیدا می‌کردند؛ چهره‌ای که برای هر خواننده متفاوت بود چون از غربال ذهنش می‌گذشت؛ چهره‌ای که در یاد می‌ماند اما در قاب تصویر نمی‌گنجید. رمان مدرن این درس را خوب یاد گرفت و حالا ما می‌دانیم که لازم نیست خواننده در ذهنش چهره‌ای برای هر شخصیت بسازد. خواننده شخصیت‌ها را به واسطهٔ امواجی نامحسوس می‌شناسد؛ چیزی شبیه امواجِ فرکانس پایینی که ابزار ارتباط از راه دور فیل‌ها هستند.
n.movahedi
شاید شما هم نخستین بار که شنیدید کلمهٔ پیژامه چه ریشه‌ای دارد (این‌که نخست به شکل «پای‌جامه» از زبان فارسی به هندی و سپس به انگلیسی و فرانسوی رفته و مجدداً به فارسی بازگشته)، ناگهان احساس کرده باشید نرمی و لطافت پارچهٔ ساتن ابریشمی جای خودش را روی ساق پایتان به چلوار آهاردارِ راه‌راهِ قهوه‌ای و سفید داده است.
Chista
هر قصه ‌ زاییدهٔ فرو بلعیدنِ فریادی از سر وحشت یا حیرت است،
حنیفا
کتاب روی سینهٔ آدمی که خوابش برده آرام می‌گیرد و صبورانه منتظر بیدار شدنش می‌ماند.
حنیفا
همه پریدند، جز من: تنها مرد در جمع کودکان، تنها بزدل در جمعِ قهرمانان، تنها هشیار در جمع سرمستان.
حنیفا
مشکل این‌جاست که ذهن آگاه ناشنواست. کنش آگاهانه یعنی کنش مبتنی بر عزم و اراده یا به عبارتی، کنش با گوش بسته. وقتی آگاهانه شعر می‌نویسی، گویی ناشنوا می‌نویسی. گوش سپردن به دیکته ما را از شنیدن حقیقی مصون می‌کند، و البته از شکست و ناکامی.
حنیفا
خوب بود اگر در کارگاه‌های شعر چند رشته سیمِ تاب‌خورده هم به هنرجوها می‌دادند تا باز کردن قفل را تمرین کنند. آن وقت یاد می‌گرفتند گوش تیز کنند، گوش‌به‌زنگ باشند، مؤمنانه منتظر بمانند، ضربان قلب‌شان را مهار کنند و مهم‌تر از همه، شکست بخورند.
حنیفا
او از زبان مادری‌اش دست می‌شوید تا از گریه دست شسته باشد، و از گریه دست می‌شوید چون فقط وقتی گریه را بس کنی، می‌توانی بنویسی.
حنیفا
آیا پیرمرد که سال‌هاست زبانش را درون خود محصور کرده چون کسی را نداشته که بتواند با او به این زبان حرف بزند، کلمه‌های «صحیح و سالمِ» زبانش را به یاد می‌آورد یا این‌که رد نقص زبانیِ خودش را روی کلمه‌ها گذاشته؟ کدام زبان در خاطرش مانده؟ زبان هم‌زبان‌های بی‌لکنتش یا زبانی که تمام عمرش در دهان او مثله شده و مطمئناً تمسخر هم‌زبان‌هایش را در پی داشته؟ در نتیجه شک می‌کنیم که شاید پیرمرد، خواسته یا ناخواسته، دارد انتقام می‌گیرد. شاید پیرمرد که همهٔ عمرش از خوشمزگی‌های تمسخرآمیزِ هم‌زبان‌هایی که ناقص‌العقل یا معیوب حسابش می‌کرده‌اند رنج برده، حالا دارد روایت تحریف‌آمیزش از کلمه‌ها را به نسل‌های آینده منتقل می‌کند.
yalda
کلید فهم ماجرا باغ دوستم است. او باغی دارد که می‌تواند جمله‌هایی را که خوانده آن‌جا زیر آفتاب پهن کند و آن‌قدر آن‌ها را زیر و رو کند تا خشک شوند.
yalda
باغِ آخر قصه. فقط لحظه‌ای که به آخر قصه برسیم روح‌مان می‌تواند قدمی بزند و چیزی که خوانده را سبک و سنگین کند. تا وقتی که به آن لحظه نرسیده‌ایم باید قصه را تند تند بخوانیم و صفحه‌هایش را ببلعیم و حتی سرمان را بالا نیاوریم، شبیه کارگرهای خط تولید یا معدنچی‌های قعر معدن. با این حساب می‌شود بگوییم که اگر باغ‌ها به‌تدریج نیست و نابود نمی‌شدند، ژانر رمان هم ـ که حتی بیشتر از داستان کوتاه، مستلزم حریصانه خواندن و غرق شدن در قصه است ـــ پا نمی‌گرفت.
yalda

حجم

۲۱۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۹۸ صفحه

حجم

۲۱۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۹۸ صفحه

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
تومان