تا دیکتاتور باخبر شد از عصبانیت به خود لرزید. او به آهنگها بها نمیداد، آخر مرثیهخوانی برای یک دیکتاتور چه مفهومی دارد؟ خشم او برای این بود که زندگی در دهکدهای که از نابودی کامل آن مطمئن بود هنوز جریان داشت.
Maryam Bagheri
او در رادار افبیآی بود و بعد نبود. او پسر کسی بود و دیگر نبود. او دوستدختری داشت و دیگر نداشت. او ریش داشت و دیگر نداشت. خواهرش او را درک میکرد و بعد دیگر درک نمیکرد.
کاربر ۳۹۵۷۲۳۵
استادش در مدرسهٔ علوم دینی به او گفته بود: «پروردگار تو را به آنجا فرا میخواند. او میخواهد تو را اعزام کنم آنجا.»
ممکن نبود حرف آن مرد با ریش بلند و انبوه کتابهایش که ایمانش در دستان خدا بود حقیقت نداشته باشد.
کاربر ۳۹۵۷۲۳۵