بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آن پری زاد سبزپوش | طاقچه
تصویر جلد کتاب آن پری زاد سبزپوش

بریده‌هایی از کتاب آن پری زاد سبزپوش

نویسنده:صمد طاهری
انتشارات:نشر نیماژ
امتیاز:
۴.۳از ۴ رأی
۴٫۳
(۴)
هِه، دوستان. چه دوستانی! گورِ پدرِ همه‌شان
"غاده"
کاکاحسینعلی گفت: «مردمِ بدبخت دل‌رحم‌تر و بخشنده‌ترن. کاکاعباسعلی، برو تو ای کَپَرا یه رویی بنداز شاید یه چی بهمون دادن.»
"غاده"
گفتم: «بلیتِ سه زاری مالِ جلوِ پرده‌ن و شیشِ زاری مالِ ردیفای عقبه.» پدرم گفت: «خب جلوِ پرده که بهتره.» گفتم: «اگه بهتر بود بلیتش نصفِ قیمت نبود. چون پرده خیلی بزرگه تا آخرِ فیلم باید همین‌طور سرمون رو به بالا باشه که خوب ببینیم.» گفت: «بهتره سرِ آدم همیشه بالا باشه.» و دو تا بلیتِ سه ریالی خرید.
"غاده"
به یادِ عباس، برادرِ بزرگم، افتادم زمانی که از سربازی برگشته بود و از پدرم پول می‌خواست که برود قوچان پیشِ دوستِ هم‌دوره‌اش، همان‌جا اتاقی بگیرد و وسایلی بخرد و بشود معلمِ حق‌التدریس. در دورهٔ سربازی، سرباز معلم شده بود و افتاده بود توی یکی از دهاتِ قوچان. حالا هم می‌خواست برگردد همان‌جا پیشِ دوستِ قوچانی‌اش و پدرم می‌گفت پول ندارم. عباس گفت: «تو که نداری چرا هِی بچه پس انداختی؟» و در را به هم کوبید و رفت
"غاده"
گفت: «من پیشِ بچه‌هام سرشکسته‌م.» و این بار صدای هِق‌هِقش درآمد
"غاده"

حجم

۱۵۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

حجم

۱۵۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان