جملات زیبای کتاب مادرانه | طاقچه
تصویر جلد کتاب مادرانه

بریده‌هایی از کتاب مادرانه

۳٫۷
(۳)
روز آخری که جمال می‌خواست برود خیلی با من صحبت کرد. می‌گفت: «مادر دل بکن. این‌قدر به بچه‌هایت وابسته نباش.» مرتب از کربلا و عاشورا مثال می‌زد. اما دست خودم نبود. خیلی سر بچه‌هایم می‌ترسیدم. هرچند الان هم این‌طور هستم. بعد جمال در حضور بچه‌ها با خنده به ماجرای تماس تلفنی که از جبهه داشت اشاره کرد: به مادر زنگ زدم و می‌گم حالم خوبه، مادر به من می‌گه گوشی را بگذار بین گوش و کتف خودت و دست‌هات رو بزن به هم ببینم سالم هست یا نه، بعد می‌گه بپر بالا پایین ببینم پاهات سالمه! بعد جمال خندید و ادامه داد: «مادر تو رو خدا دست بردار، شما باید خمس پسرهات رو بدی. دل بکن از ما.»
کاربر ۵۵۳۳۶۲۳

حجم

۸۵۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۸۵۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
۶,۰۰۰
۵۰%
تومان