عدمتناسب انسان را با خودش سنجید. نخست، تخیل که نتیجهٔ تأمل انسان بر خویش است، دوم، منش که نتیجهٔ حیثِ عملیِ زیستن در جهان است، و سوم، احساس که نتیجهٔ این امر است که انسان عواطف دارد. از نظر ریکور، هریک از این سه نوع عدمتناسب دقیقههایی از شکنندگیاند، که بهموجب آن، انسان مستعد اشتباه کردن میشود: بنابراین، تخیل، منش و احساس (یا ذهن من، خود من و قلب من) هریک شکنندهاند.
☆Nostalgia☆
ریکور ادعا نمیکند انسان فطرتاً شرور است- صرفاً ادعا میکند او امکان فطری شر را درون خودش دارد. دوم اینکه، شر نیرویی بیرونی و متافیزیکی نیست که بهمنزلهٔ ابژه برای انسان حاضر شده باشد - برای مثال، شر، شیطان نیست؛ اگر «شیطان» بهمعنای شخص دیگری باشد که شر را به جهان میآوَرَد. شر امکانی است که انسان با آن زاده میشود - به خود او بستگی دارد که این امکان را محقق سازد یا نسازد.
☆Nostalgia☆
ریکور ادعا نمیکند انسان فطرتاً شرور است- صرفاً ادعا میکند او امکان فطری شر را درون خودش دارد. دوم اینکه، شر نیرویی بیرونی و متافیزیکی نیست که بهمنزلهٔ ابژه برای انسان حاضر شده باشد - برای مثال، شر، شیطان نیست؛ اگر «شیطان» بهمعنای شخص دیگری باشد که شر را به جهان میآوَرَد. شر امکانی است که انسان با آن زاده میشود - به خود او بستگی دارد که این امکان را محقق سازد یا نسازد.
☆Nostalgia☆