بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مغز سبک مغز | طاقچه
تصویر جلد کتاب مغز سبک مغز

بریده‌هایی از کتاب مغز سبک مغز

۳٫۵
(۴)
شما گرسنه می‌شوید زیرا وقت غذا خوردن است، نه این‌که چون گرسنه‌اید وقت غذا خوردن شده باشد. ظاهراً مغز، منطق را منبعی گران‌بها می‌داند که باید در مصرف آن صرفه‌جویی کرد. عادات بخش بزرگی از رژیم غذایی ما هستند و هنگامی‌که مغزمان شروع به پیش‌بینی چیزها می‌کند، بدنمان به‌سرعت از آن پیروی می‌کند.
adak
خاطراتمان، به‌جای این‌که مانند اطلاعات یا رویدادهای ثبت‌شده در صفحات یک کتاب ثابت و پایدار ثبت شوند، مدام اصلاح و دست‌کاری می‌شوند تا با هر آنچه که مغز آن را به‌عنوان نیازمان تعبیر می‌کند (هرچند به‌اشتباه) مطابقت داشته باشند. حافظه انعطاف‌پذیری بالایی دارد (یعنی قابل‌تغییر و منعطف است و سفت و سخت نیست) و به روش‌های مختلف ممکن است تغییر کند، سرکوب شود و یا دچار اشتباه شود. به این مسئله سوگیری حافظه گفته می‌شود و محرک سوگیری حافظه اغلب ایگو/من است
adak
هر آنچه که هستید یکی از ویژگی‌های مغز شماست و بر این اساس، بیشتر آنچه مغزتان انجام می‌دهد با این هدف است که تا حد امکان خوب به نظر برسید و احساس خوبی داشته باشید، مانند یک پادوی متملق و چاپلوس که هر کاری برای سلبریتی محبوبش انجام می‌دهد از ترس این‌که مبادا شنیدن انتقاد یا تبلیغاتی منفی باعث ناراحتی او شود.
adak
نحوه بیان عبارات خاص می‌تواند خاطره‌ای را «خلق کند». برای مثال، اگر وکیل بپرسد «آیا متهم در زمان سرقت بزرگ پنیر چدار در نزدیکی مغازه پنیرفروشی بوده است؟»، آن‌گاه شاهد طبق آنچه به خاطر می‌آورد می‌تواند بگوید بله یا خیر. اما اگر وکیل بپرسد «در زمان سرقت بزرگ پنیر چدار متهم در کجای مغازه پنیرفروشی بوده است؟»، این سؤال نشان می‌دهد که متهم قطعاً آن‌جا بوده است. شاید شاهد به خاطر نداشته باشد که متهم را دیده است یا نه، اما این سؤال که به‌صورت حقیقتی از سوی کسی که در جایگاهی بالاتر است مطرح می‌شود، باعث می‌شود مغز به سوابق خود شک کند و درواقع، آن‌ها را برای انطباق با «حقایق» جدید ارائه‌شده از سوی این منبع «موثق» تغییر دهد. در نهایت، ممکن است شاهد بگوید «فکر می‌کنم او کنار پنیر گورگونزولا ایستاده بود»، حتی با این‌که چنین چیزی را در آن لحظه ندیده باشد.
adak
مغز می‌تواند ارتباطی بین کیک و بیماری ایجاد کند و فقط با فکر کردن به آن احساس بیماری کنید. همین مکانیسم در مورد فوبیاها و ترس‌ها نیز اِعمال می‌شود.
adak
از آن‌جا که افراد باهوش عموماً به یادگیری چیزهای جدید و کسب اطلاعات جدید عادت دارند، به‌احتمال‌زیاد به این امر واقف‌اند که همه‌چیز را نمی‌دانند و درباره هر موضوع چیزهای زیادی وجود دارد که باید بدانند، همین مسئله باعث می‌شود در مواجهه با ادعاها و اظهارنظرها اعتمادبه‌نفسشان پایین بیاید.
adak
به افرادی که در یک جامعه سرمایه‌داری غربی بزرگ شده‌اند، دائماً گفته می‌شود هر چیزی که می‌خواهند را می‌توانند داشته باشند، این افراد احساس می‌کنند کنترل بیشتری روی زندگی خود دارند، اما کسی که در یک رژیم توتالیتر زندگی می‌کند احتمالاً چنین احساسی ندارد. قربانی منفعل رویدادها بودن، احساسی مخرب و آسیب‌زاست؛ ممکن است مغز را دچار حالت درماندگی آموخته‌شده کند. مردم احساس می‌کنند نمی‌توانند وضعیت خود را تغییر دهند و به همین دلیل، انگیزشی برای تلاش ندارند. درنتیجه، برای انجام هیچ کاری تلاش نمی‌کنند و به خاطر این انفعال و بی‌تحرکی اوضاع برایشان سخت‌تر می‌شود. این مسئله خوش‌بینی و انگیزش آن‌ها را کمتر می‌کند و این چرخه ادامه می‌یابد تا این‌که دچار آشفتگی بیهوده می‌شوند، بدبینی و انگیزش صفر آن‌ها را فلج می‌کند.
adak
این پدیده قطبی شدن گروهی نامیده می‌شود که در آن اعضای گروه نظراتی را ابراز می‌کنند که افراطی‌تر از نظرات فردی آن‌هاست.- این پدیده بسیار رایج است و تصمیم‌گیری گروهی را در بسیاری از شرایط منحرف می‌کند. می‌توان آن را با دادن اجازه انتقاد و/یا مطرح‌شدن نظرات بیرونی محدود کرد یا مانع از آن شد، اما میل شدید به هماهنگی گروهی، با حذف منتقدان و تحلیل‌های منطقی از بحث‌ها، معمولاً مانع از این امر می‌شود. این مسئله نگران‌کننده است، زیرا تصمیم‌های بی‌شماری که بر زندگی میلیون‌ها نفر تأثیر می‌گذارد توسط گروه‌های هم‌فکری گرفته می‌شود که اجازه ورود درون‌داد خارجی را نمی‌دهند. دولت‌ها، نظامی‌ها، اتاق‌های هیئت‌مدیره شرکت‌های بزرگ- چه چیزی این‌ها را از نتیجه‌گیری‌های مضحکانه ناشی از قطبی شدن گروهی مصون می‌دارد؟ هیچ‌چیزی. بسیاری از سیاست‌های گیج‌کننده یا نگران‌کننده‌ای که از سوی دولت‌ها دنبال می‌شود را می‌توان با قطبی‌شدگی گروهی توضیح داد.
adak
مرز بین «اختلال روانی» و «روان عادی» به طرز باورنکردنی مبهم و نامشخص و اغلب متکی به تصمیم‌های خودسرانه‌ای است که مبتنی بر هنجارهای اجتماعی هستند
adak
پیش‌تر درباره سوگیری خودمحورانه مغز صحبت کردیم، یعنی ما روی چیزهایی تمرکز می‌کنیم که باعث می‌شود نسبت به خودمان احساس خوبی داشته باشیم و چیزهایی که این احساس را به ما نمی‌دهند نادیده می‌گیریم. افسردگی این جریان را برعکس می‌کند: هر چیز مثبتی را نادیده می‌گیریم یا برایمان کم‌اهمیت جلوه می‌کند؛ اما چیزهای منفی را کاملاً درک می‌کنیم. درنتیجه، وقتی افسردگی پیش می‌آید، رهایی از آن ممکن است بسیار سخت باشد. هرچند به نظر می‌رسد که برخی از افراد «به‌طور ناگهانی و یک‌دفعه» دچار افسردگی می‌شوند، اما افسردگی در بسیاری از افراد نتیجه توسری خوردن بیش‌ازحد در زندگی است.
adak
اگر تشخیص مغزمان این باشد که همه چیز بی‌شک وحشتناک است، تشخیص آن روی همه ابعاد دیگر زندگی ما تأثیر می‌گذارد. فرد افسرده ممکن است آن‌قدر ارزش خود را پایین ببیند و امیدی به آینده نداشته باشد که واقعاً به این باور برسد خانواده/ دوستان/ طرفدارانش بدون او در این دنیا وضع بهتری خواهند داشت و خودکشی را عملی سخاوتمندانه در حق آن‌ها بداند. نتیجه‌گیری بسیار ناراحت‌کننده‌ای‌ست، اما چیزی نیست که فردی با تفکر «درست» به آن رسیده باشد
adak
حالات ارادی چهره حالاتی هستند که به‌دلخواه خودمان بروز می‌دهیم؛ برای مثال، هنگام تماشای عکس‌های خسته‌کننده تعطیلات کسی، خودمان را مشتاق نشان می‌دهیم. حالات غیرارادی درنتیجه هیجانات واقعی بروز می‌کنند. نئوکورتکس پیشرفته انسان شاید توانایی انتقال اطلاعات نادرست (دروغین) را داشته باشد، اما سیستم کنترل لیمبیک قدیمی‌تر همواره صادق است. بنابراین، معمولاً دچار اختلاف می‌شوند، زیرا هنجارهای جامعه معمولاً حکم می‌کند که نظر خود را صادقانه بیان نکنیم؛ به همین دلیل، وقتی از مدل موی جدید کسی حالمان بهم می‌خورد، احساسمان را به زبان نمی‌آوریم. متأسفانه، حساس بودن مغز ما به خواندن چهره‌ها به این معناست که اغلب متوجه می‌شویم چه موقع کسی درگیر این تضاد درونی بین صداقت و رعایت آداب است (لبخند می‌زند درحالی‌که دندان‌هایش را روی‌هم می‌سابد)
adak
یکی از پیامدهای مهم (یا شاید علتِ) تمایل ما به جستجوی الگوها این باشد که مغز واقعاً نمی‌تواند با تصادفی بودن کنار بیاید. ظاهراً زمانی‌که مغز دلیل روشن و مشخصی جز شانس برای اتفاقی نمی‌یابد، دچار کشمکش می‌شود. این مسئله شاید یکی دیگر از پیامدهای این موضوع باشد که مغز ما در هرجایی به دنبال یافتن خطر است؛ وقتی دلیل واضح و روشنی برای یک اتفاق وجود نداشته باشد، پس نمی‌توان کاری برای آن انجام داد حتی اگر اتفاق خطرناکی هم باشد و این مسئله برای مغز قابل‌تحمل نیست
adak
تصور ذهنی ما از خودمان مستلزم ثبات است، بنابراین، زمانی که مغز تصمیمی بگیرد، تغییر آن به طرز عجیبی دشوار است
adak
مغز دائماً به دنبال پیدا کردن ارتباطات در چیزهایی‌ست که می‌بینیم. بدون شک این ترفندی برای بقاست و ریشه در زمانی دارد که گونه ما دائماً با خطراتی روبه‌رو بود- پاسخ جنگ یا گریز را یادتان هست؟- و تردیدی نیست که چند هشدار کاذب ایجاد می‌کند. اما وقتی بقای شما تضمین‌شده باشد، دیگر این هشدارهای کاذب به چه دردی می‌خورد؟ این هشدارهای کاذب همان چیزی‌ست که ما را به دردسر می‌اندازد. کارمان به آپوفنیا کشیده می‌شود، پاسخ جنگ یا گریز مغزمان فعال می‌شود، احتمال بدترین سناریوی ممکن را می‌دهیم و به‌این‌ترتیب، ناگهان چیزهای زیادی به ذهنمان خطور می‌کند. الگوهایی را در جهان می‌بینیم که وجود ندارند، سپس به آن‌ها اهمیت زیادی می‌دهیم بدون این‌که احتمال دهیم ممکن است روی ما تأثیر منفی بگذارند. تصور کنید چه تعداد از خرافات، ریشه در اجتناب از شانس بد یا بدبیاری دارند.
adak

حجم

۳۷۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

حجم

۳۷۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۱۲ صفحه

قیمت:
۱۱۵,۰۰۰
تومان