بریدههایی از کتاب باروت خیس
۴٫۳
(۵۲)
قویترین آدمها هم به دوستداشتهشدن نیاز داشتند.
فانوس
این بازی عمقی خطرناک داشت. عوام موجهای روی سطحش را میدیدند و خواص، کوسههای زیرِ آبش را
زنبورِ پرکار
گاهی دلم میخواست ضعیف باشم، بترسم، اشک بریزم و کسی کنار گوشم زمزمه کند نترس، من هستم. گاهی دلم دلدل میکرد که به بودنی گرم شود، اما...!
baraniam
عشق حقیقتاً آدم را ضعیف میکند. بیشتر از قبل سردت میشود، بیشتر از قبل مریض میشوی، بیشتر از قبل دلت میشکند، بیشتر از قبل اشک میریزی، بیشتر از قبل در خودت میخزی، بیشتر از قبل سکوت میکنی، بیشتر از قبل... . چیست این عشق که آنقدر برایش دلدل میکنند؟!
فانوس
قسم به خستگی چشمانش که اللّٰهُمَّ اِنّا لٰا نَعْلَمُ مِنْهُم الّا خَیْرا.
ناصری
خمینی حق داشت، شبیه به لانهٔ عنکبوت بودیم، اما نه در سستی، که در اتصال هزار نقطه به هم. حتی از خیال حاج عامر و احمد نمیگذشت که همنماز و همسفرهٔ همهٔ این سالهایشان، یک اسرائیلی باشد!
Atikhezli
لیدرها کارشان را خوب میدانستند و معترضان را در جهتی خاص هدایت میکردند. حالا شعارها از خرجشدن پول و ثروت لبنان بهوسیلهٔ حزباللّه در ایران میگفت. پوزخند بر لبانم نشست. قطار داشت درست روی ریلش حرکت میکرد. این شعار دقیقاً بهطور برعکس در ایران فریاد زده میشد.
خانم راد
همیشه همین بود. از یک مطالبهگری آرام شروع میشد و به جنگ خیابانی میکشید. مردم درد اقتصاد داشتند، اما فرصت فریاد نه. یعنی هر بار میخواستند آخی بگویند، فرصتشان میسوخت در آتش سیاسیبازیهای ازپیشتعیینشدهٔ دولتها، دولتهایی که کشیک میکشیدند محض قاپیدن همین فرصتها، فرصتهایی که به همت مهرههای خائن در داخل، برای برپایی جهنم ایجاد میشد.
کاربر ۶۹۱۳۰۹۲
من اریحا بودم، نوهٔ خاخام فاران، مأمور زبدهٔ موساد، و حالا عامل ترور ژنرال ایرانی، قاسم سلیمانی. پس چرا در انتهای قلبم شعف نمیرقصید؟! نوازش انگشتان خمیدهٔ فرمانده قاسم بر موهای دانیال، در خاطرم زنده شد. فاران که ذهنخوانی نمیدانست، پس میتوانستم اعتراف کنم جنس آنها با ما توفیر دارد.
baraniam
عشق حقیقتاً آدم را ضعیف میکند. بیشتر از قبل سردت میشود، بیشتر از قبل مریض میشوی، بیشتر از قبل دلت میشکند، بیشتر از قبل اشک میریزی، بیشتر از قبل در خودت میخزی، بیشتر از قبل سکوت میکنی، بیشتر از قبل... . چیست این عشق که آنقدر برایش دلدل میکنند؟!
Atikhezli
قویترین آدمها هم به دوستداشتهشدن نیاز داشتند.
فانوس
ینجا هیچکس شبیه حرفهایش نیست،
اما تو تفسیر دقیق چشمهایت بودی.
مسافر ۱:۲۰
کاربر ۸۸۱۳۲۲۶
اصلاً قسم به خستگی چشمانش که اللّٰهُمَّ اِنّا لٰا نَعْلَمُ مِنْهُم الّا خَیْرا.
nastooh
نفهمیدم دریا بوی ماهی میدهد یا ماهی بوی دریا.
baraniam
«حسرتش به دلم موند! آخرم نشد بهت بگم دوستت دارم!»
mahdi zeinali
اگه قرار باشه تو دنیای سیاست، چیزی با عقل جور دربیاد که دیگه اسمش سیاست نیست، میشه ریاضی.
mahdi zeinali
«دانیال همیشه میگفت زندگی فقط صد سال اولش سخته، البته اگه شانس بیاری و صد و یک سال زندگی نکنی!»
mahdi zeinali
سرش را با لبخندی معنادار کج کرد: «اما درواقع من نفوذی ایران بودم تو موساد.»
کاربر ۸۰۳۷۴۵۴
اگر درس اریحاشناسی به دروس دانشگاهی
کاربر ۸۰۳۷۴۵۴
«تو بسام رو نمیکشتی.»
کاربر ۸۰۳۷۴۵۴
حجم
۳۰۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۹۲ صفحه
حجم
۳۰۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۹۲ صفحه
قیمت:
۷۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰۷۰%
تومان