بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب حوالی چهل سالگی | طاقچه
تصویر جلد کتاب حوالی چهل سالگی

بریده‌هایی از کتاب حوالی چهل سالگی

نویسنده:لیلی بخشی
امتیاز:
۳.۳از ۱۹ رأی
۳٫۳
(۱۹)
معتقدم کتاب‌ها قرار نیست الزاماً به حافظهٔ آدم اضافه شوند، بلکه قرار است بر شعور آدم اضافه کنند و فکر می‌کنم تمام آن کتاب‌ها کمی شعور و یک دنیا شور زندگی به من اضافه کرده‌اند.
esmat
آدمیزاد بندهٔ عادت است، به کثافت عادت می‌کند.
shakiba
یک‌بار جایی خواندم که برخلاف تصور عمومی، اتفاقاً داشتن نقاب، رفتار بسیار صحیحی است. آدم نباید خود واقعی‌اش را به همه نشان بدهد، باید نقابی داشته باشد که پشت آن از خودش محافظت کند.
shakiba
«سخت‌ترین کار این است که آدم خودش را تکرار نکند.»
shakiba
نوشتم به خودت سخت نگیر، قطعاً در آن رابطه روزهای خوبی هم وجود داشته که از آنها لذت برده‌ای و حالا فقط رابطه تمام شده است و باید این واقعیت را بپذیری.
shakiba
از اینکه تنهایی سخت است و آدم باید کسی را داشته باشد که برایش حرف‌هایی را بگوید که برای کسی دیگر نمی‌گوید
shakiba
توی روابط دو طرف باید با هم به یک نقطهٔ تعادل برسند. گاهی یکی هم‌پای دیگری بالا برود و آن دیگری پایین بیاید تا در نقطهٔ تعادل بتوانند یک رابطه را نگه‌دارند و از آن لذت ببرند. تو نمی‌توانی در یک رابطه سر جای خودت بایستی و انتظار داشته باشی همیشه طرف مقابل پابه‌پای تو باشد، خسته می‌شود؛ و برعکس اگر تو همیشه خودت را به نقطهٔ او برسانی یک جای کار تو خسته می‌شوی و به همین سادگی همه‌چیز تمام می‌شود و این‌گونه شادی با هم بودن به شکل شکنجهٔ مدارا و ازخودگذشتگی دائمی درمی‌آید.
shakiba
«داشتم‌داشتم حساب نیست، دارم‌دارم حساب است.»
shakiba
چرا عمر خوشایندها کوتاه‌تر است؟
shakiba
تغییر درد دارد؛ بااین‌حال برای به‌دست‌آوردن چیزهایی که تاکنون نداشته‌ام باید تغییر کنم، باید کسی بشوم که تاکنون نبوده‌ام.
shakiba
«اون‌موقع عشقم کشیده اون‌جوری باشم، اصلاً اون‌جوری‌بودن، منِ امروز رو ساخت.»
shakiba
«سخت‌ترین کار این است که آدم خودش را تکرار نکند.»
esmat
با خودم و جهان به صلح رسیدم، چون دریافتم فقط آدم هستم. اگرچه بخشی از خدا را در وجودم دارم، اما محدودیت‌های انسانی‌ام را پذیرفتم.
esmat
چهل‌سالگی به آن شکلی که تصور می‌کنید نیست. شاید موهایتان کمی سفیدتر شده باشد و اطراف چشمتان کمی چروک، اما به‌طور قطع هیچ عضوی در بدن و روحتان از کار نیفتاده است؛ نه توان جسمی و جنسی، نه شور زندگی! درواقع به اعتقاد من چهل‌سالگی شروعی است برای قاطعانه زندگی‌کردن، بدون ترس زندگی‌کردن و واقعاً از زندگی لذت‌بردن.
shakiba
به خودم نگاه می‌کنم، حقیقت این است که از اول هم مورد مصرف مناسبی برای این جامعه نداشته‌ام! من هرگز یک زن زیبا مطابق معیارهای این جامعه نبوده‌ام. همیشه معمولی بوده و به‌اندازهٔ یک زن معمولی موردتوجه بوده‌ام؛ یعنی هیچ!
shakiba
می‌دانی به این سن که می‌رسی دو وضعیت کاملاً جدی در انتظارت است: یا آن‌قدر به خودت دروغ گفته‌ای و در دروغ‌هایت فرورفته‌ای که دیگر نمی‌توانی با واقعیت کنار بیایی، درواقع فکر می‌کنی آن دروغ‌ها واقعیتند، یا آن‌قدر تلاش کرده‌ای واقعیت را ببینی که دیگر حتی نمی‌توانی یک دروغ در حد دل‌خوشی به خودت بگویی.
shakiba
نه جانکم! چهل‌سالگی آغاز خزان زندگی نیست، پنجاه، شصت و هفتادسالگی هم نیست. تو زمانی به خزان می‌رسی که تسلیم مرگ تدریجی و روزمرگی شده باشی، تسلیم ناامیدی، و فراموش کنی باید به زندگی با اعجاز و شگفتی نگاه کنی.
shakiba
«سعی کن با آدم‌ها صبوری کنی. سعی کن برای فهمیدن اخلاقشون وقت بذاری. سعی کن فرصت بدی به خودت و بقیه برای ساختن یه رابطهٔ خوب...»
shakiba
ما آدم‌ها یک اخلاق بد داریم که هروقت با آدمی دچار مشکل می‌شویم، یا بعد از جدایی در روابط، آن آدم و رابطه را بالا و پایین می‌کنیم تا به این نتیجه برسیم که رابطهٔ بدی با آدم بدی بوده و اشتباه کرده‌ایم، بعد برای مدت‌ها خودمان را به‌خاطر این اشتباه شکنجه می‌کنیم.
shakiba

حجم

۹۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۹۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۲۹,۵۰۰
۲۰,۶۵۰
۳۰%
تومان