بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب استخر شیرجه | طاقچه
تصویر جلد کتاب استخر شیرجه

بریده‌هایی از کتاب استخر شیرجه

نویسنده:یوکو اوگاوا
انتشارات:انتشارات آده
امتیاز:
۳.۲از ۳۷ رأی
۳٫۲
(۳۷)
کلاً زن و شوهرها را درک نمی‌کنم
آلیس در سرزمین نجایب
حالا دیگر تمام وعده‌های غذایی‌ام را تنها می‌خورم. زمانم را صرف نگاه کردن به گل‌ها، بیلچه‌ای توی باغ افتاده، یا ابرهای در حال عبور می‌کنم. از سکوت این لحظات لذت می‌برم، و گاهی حتی آبجو می‌خورم و سیگار می‌کشم، کاری که خواهرم از آن نفرت دارد. تنهایی اذیتم نمی‌کند. با خودم غذا خوردن برایم خیلی هم جالب است.
Juror #8
از زمانی که هنوز دخترکوچولو بودم، از سی‌ام دسامبر بدم می‌آمد. سی و یکم را یک جوری با وعدهٔ این‌که بالاخره سال تمام شده سر می‌کردم، اما سی‌ام همیشه برایم گیج‌کننده بود، نه این‌جا و نه آن‌جا.
Juror #8
شوهرخواهرم درحالی‌که خودش را توی صندلی جا می‌داد و از پشت عینک نگاه می‌کرد گفت «وقتی خوب نخوابیده‌ای، حتی آفتاب زمستان هم به نظرت زیادی تیز می‌آید.»
Juror #8
نمی‌دانم چه‌طور می‌خواهد خبر را به شوهرش بگوید. واقعاً نمی‌دانم وقتی من نیستم راجع‌به چی با هم صحبت می‌کنند. راستش، کلاً زن و شوهرها را درک نمی‌کنم. برایم مثل نوعی گازِ غیرقابل‌لمس هستند ــ چیزی بی‌شکل، بی‌رنگ و غیرقابل‌فهم که در بِشر آزمایشگاه گیر افتاده.
Juror #8
انگار هیچ‌کدام حواس‌مان نیست که سال تقریباً تمام شده. هیچ حلقهٔ کاج تزیین‌شده‌ای روی در نیست، در خانه هم خبری از لوبیای سیاه یا موچی نیست. انگار که با خودم حرف بزنم، گفتم «به نظرم دست‌کم خانه را باید تمیز کنیم.»
Juror #8
غروب که رفتند، خواهرم آه بلندی کشید و روی کاناپه ولو شد. «خیلی خسته‌ام.» این را گفت و خوابش برد، انگار کسی دکمه‌اش را زد. این روزها خوابش خیلی زیاد شده؛ و از طرفی هم خیلی آرام به نظر می‌رسد، مثل این است که در باتلاقی عمیق گم شده باشد.
Juror #8
خواهرم با ناخن مانیکورشده‌اش گوشهٔ عکس کوبید و گفت «این بچهٔ من است.» تهوع صبحگاهی گونه‌هایش را بی‌رنگ و شفاف کرده بود. به حفرهٔ لوبیاشکل خیره شدم. بچه گوشه‌ای کز کرده بود، مثل سایه‌ای نحیف که هر آن ممکن است با اولین نسیم در شب ناپدید شود.
Juror #8
لب‌هایش آرام بسته و در نهایت ساکت شد. عادتش است همیشه بدون وقفه کلی حرف می‌زند و یک‌دفعه ساکت می‌شود. اما انگار آن‌همه حرف زدن هم حالش را خوب نمی‌کند ــ همیشه بعدش ناآرام است. مطمئن بودم خیلی زود با عجله به دیدن دکتر نیکایدو خواهد رفت. بچه تاریکی‌های میان‌مان را از بین برده بود.
Juror #8
انتخابش کروسان بود. شاید یک وافل یا چیپس سیب‌زمینی هم بد نبود، اما اتفاقاً یک تکه کروسان باقی‌مانده از صبحانه داخل سبد نان خودنمایی می‌کرد. یک تکه کند، به‌زور داخل دهانش گذاشت و تقریباً بدون این‌که بجود بلعید. بعد برای این‌که سریع‌تر پایین برود، جرعه‌ای نوشیدنی انرژی‌زا خورد. در حال نوشیدن از شدت تنفر قیافه‌اش کج‌وکوله شد. اصلاً شباهتی به خوردن نداشت، بیش‌تر شبیه تشریفات مذهبی سخت بود.
Juror #8
کارم را به این خاطر دوست دارم که رئیسم همیشه من را به فروشگاه‌های مختلف در نقاط ناشناختهٔ شهر می‌فرستد، و هرگز دوبار به یک جا نمی‌روم.
Juror #8
صدای همزن در فروشگاه خالی می‌پیچد، و همیشه کمی احساس شرمندگی می‌کنم. تمرکزم را روی هم زدن خامه می‌گذارم و نگاه‌های کارکنان را که برای جلسهٔ صبحگاهی کنار دستگاه ساعت‌زنی جمع‌شده‌اند نادیده می‌گیرم.
Juror #8
با کم‌رویی آمد سمت میزم و گفت «می‌شود یکی امتحان کنم؟» با دوستانه‌ترین لحن ممکن گفتم «بفرمایید خواهش می‌کنم.» انگار بخواهد خوراکی ناآشنایی را امتحان کند کمی به بشقاب خیره شد. بعد خیلی آرام انگشتان خشک و پودرزده‌اش را جلو آورد و یک تکه برداشت. شگفت این‌که حرکت بعدی‌اش بسیار سریع بود. لب‌هایش مثل بچه‌ها باز شد و کراکر را پرت کرد توی دهانش. کراکر را که گاز زد چشم‌هایش از سر رضایت بسته شد.
Juror #8
تکهٔ دیگری کراکر را بین انگشتان چروکیده‌اش گرفت و در دهانش گذاشت، و دوباره زبان قرمز پُررنگش از بین دندان‌هایش پیدا شد. ظاهراً اشتهای خوبی داشت، و شکل خوردنش انرژی و ریتم منظمی داشت.
Juror #8
امروز خواهرم برای اولین‌بار لباس بارداری پوشید. انگار شکمش یک‌دفعه بزرگ شده، اما وقتی اجازه داد به‌اش دست بزنم، حس کردم تغییری نکرده. برایم سخت بود به خودم بقبولانم موجود زنده‌ای آن تو زیرِ دستم هست. ظاهراً هنوز به لباس عادت نکرده بود و دائم با روبان دور مچش ورمی‌رفت.
Juror #8
دائم در حال خوردن است، تقریباً غیرارادی، مثل نفس کشیدن. چشم‌هایش بازند و بی‌روح، خیره به جایی در فضا. لب‌هایش حریصانه می‌جنبند، مثل عضلات ران یک دونده.
Juror #8
گاهی به رابطهٔ خواهرم با شوهرش فکر می‌کنم ــ مخصوصاً به نقش او در بارداری، البته اگر نقشی داشته باشد.
Juror #8
وقتی بدحالی خواهرم شدید می‌شود،‌ با کم‌رویی نگاهش می‌کند و برای این‌که آرامَش کند دائم عبارات کوتاه بی‌معنی می‌گوید، اما در نهایت تنها کاری که از او برمی‌آید این است که دستش را دور گردن خواهرم بیندازد. بعد چنان ژستی به خودش می‌گیرد که انگار این دقیقاً همان چیزی بوده که خواهرم لازم داشته.
Juror #8
با ناراحتی می‌گوید «وقتی حالش این‌قدر بد است چیزی از گلویم پایین نمی‌رود.» از نظر خواهرم او این کارها را می‌کند تا مهربان به نظر بیاید، اما من دیده‌ام وقتی خواهرم سعی می‌کند کروسان را پایین بدهد و او پشتش را می‌مالد کاملاً رنگش می‌پرد و دست آزادش را جلوِ دهانش می‌گیرد. مثل یک جفت پرندهٔ زخمی همدیگر را بغل کردند و به اتاق‌شان رفتند، و تا صبح پیدای‌شان نشد.
Juror #8
یک‌بار عاشق مردی شدم که حتی اگر می‌دانست من در اثر تهوع صبحگاهی زمین‌گیر شده‌ام، می‌توانست سه پرس شام فرانسوی بخورد.
Juror #8
حالا دیگر تمام وعده‌های غذایی‌ام را تنها می‌خورم. زمانم را صرف نگاه کردن به گل‌ها، بیلچه‌ای توی باغ افتاده، یا ابرهای در حال عبور می‌کنم. از سکوت این لحظات لذت می‌برم، و گاهی حتی آبجو می‌خورم و سیگار می‌کشم، کاری که خواهرم از آن نفرت دارد. تنهایی اذیتم نمی‌کند. با خودم غذا خوردن برایم خیلی هم جالب است.
Juror #8
زن پُرحرف میان‌سالی روی دندانم کار کرد، و وقتی متوجه شد آشنای نامزد یکی از کارکنانش هستم، کلی راجع‌به خواهرم سؤال کرد. آخر هر سؤال مجبور بودم دهانم را که پُر از بزاق بود ببندم و جوابی پیدا کنم. کار خسته‌کننده‌ای بود.
Juror #8
با نزاکتی افراطی گفت «با اجازهٔ شما.» و خم شد روی سرم. دندان خراب انتهای دهانم بود، و مجبور بودم دهانم را تا جای ممکن باز کنم. دستش را داخل دهانم برد تا اطراف ریشهٔ دندان را بررسی کند. انگشت‌هایش مرطوب بودند و بوی ضدعفونی‌کننده می‌دادند. صدای نفس کشیدنش را از پشت ماسک می‌شنیدم.
Juror #8
آرام گفت «رنگ دندان‌های‌تان خیلی خوب است.» نمی‌دانستم دندان رنگ‌های متفاوت دارد، اما چون دستش داخل دهانم بود نتوانستم منظورش را بپرسم. ادامه داد «و خیلی مرتب؛ لثه‌های‌تان هم سالم‌اند ــ محکم و صورتی‌رنگ.» نمی‌دانستم چرا باید دربارهٔ شرایط دهان من اظهارنظر کند؛ هیچ نیازی نداشتم کسی دندان و لثه‌هایم را با این جزئیات تشریح کند.
Juror #8
هر چه خواهرم بیش‌تر می‌خورد، شکمش بزرگ‌تر می‌شود. ورم دقیقاً از زیر سینه‌ها شروع می‌شود و تا زیر شکمش ادامه دارد. هر وقت اجازه می‌دهد به شکمش دست بزنم از سفتی‌اش تعجب می‌کنم. خیلی هم متقارن نیست؛ کمی به یک سمت مایل است. این هم خودش مشکلی است.
Juror #8
بچه را که تشریح می‌کرد لحن صدایش آرام بود و کلماتی که به کار می‌برد کمی نگران‌کننده ــ جنین، دستگاه تناسلی، حفرهٔ شکمی ــ انگار خیلی مناسبِ حال مادری که انتظار بچه را می‌کشد نبود. شکمش را نگاه می‌کردم و در این خیال بودم که آیا کروموزوم‌های آن تو عادی هستند، آیا پیله‌های کرم ابریشم جایی در اعماق بدنش می‌لولند.
Juror #8
گریپ‌فروت‌ها بزرگ و زرد بودند و آن‌ها را از امریکا وارد کرده بودند؛ تصمیم گرفتم مربای‌شان کنم. پوست کندن آن‌همه گریپ‌فروت و جدا کردن مغز آن‌ها کار سختی بود. خواهرم و شوهرش رفته بودند رستوران چینی. داشت شب می‌شد و در خانه هیچ صدایی جز خوردن هرازگاه چاقو روی تخته، قل خوردن یک گریپ‌فروت روی میز یا سرفهٔ آرام من شنیده نمی‌شد. تمام انگشتانم در اثر آب‌میوه چسبناک شده بودند. چراغ آشپزخانه سطح دانه‌دانهٔ میوه را روشن کرده بود. وقتی شکری که روی میوه‌ها پاشیدم حل شد،‌ درخشندگی گریپ‌فروت‌ها بیش‌تر هم شد. تکه‌های زیبای هلالی‌شکل را یکی بعد از دیگری توی قابلمه انداختم.
Juror #8
فصل بادهای موسمی شروع شده و تقریباً هر روز بارندگی است. هوا تاریک و گرفته است، و مجبوریم تمام چراغ‌ها را روشن کنیم. صدای باران دائم توی گوشم می‌پیچد و آن‌قدر سرد است که دارم شک می‌کنم اصلاً تابستان بیاید.
Juror #8
فکر می‌کنم این‌که دوست دارم او را هنگام خوردن از نزدیک تماشا کنم، بیش‌تر از این‌که مربوط به شکل خوردنش باشد، به قیافهٔ عجیبش مربوط است. شکمش آن‌قدر بزرگ شده که دیگر با سایر اعضای بدنش تناسب ندارد ــ ساق پاها و گونه‌ها، کف دست‌ها و نرمهٔ گوش، انگشت دست‌ها و پلک‌ها. مربا را که قورت می‌دهد غبغبش عقب‌وجلو تاب می‌خورد و دستهٔ قاشق توی دست تپلش گم می‌شود. مدت‌ها تمام اجزای بدنش را یکی بعد از دیگری زیر نظر گرفته‌ام. بالاخره وقتی آخرین قاشق را هم لیسید و تمیز کرد،‌ با نگاهی مطبوع و رؤیایی نگاهم می‌کند. آرام می‌گوید «باز هم هست؟»
Juror #8
درست کردن مربا بی‌اختیار برایم تبدیل به یک عادت شده است. من درست می‌کنم و او می‌خورد، به همین سادگی، مثل وقتی صبح بیدار می‌شوی و موهایت را شانه می‌کنی.
Juror #8

حجم

۱۲۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۲ صفحه

حجم

۱۲۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۲ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان