هرچه انسان روح را بهتر تربیت کرده و پرورش داده باشد سریعتر جسم را رها میکند و این برایش خوشتر است. اما روح فقط در بند چیزهای این جهانی است، پس رهایی برایش سخت است.
hadiseh4411
مردهها را با آب حجیمی تمیز میکرد اما بدون خشونت و با مراقبتی از روی مهر، مثل کاری که برای یک کودک میکردند، و با صدای بلند فلسفهبافی میکرد:
برای او مشکلات تمام شده. او به غمش راضی بود. زیر پل روایال جمعش کردند. من فکر میکنم قلبش گذاشت برود چون خسته شده بود از دعوا بر سر چیزی بیارزش. شاید این مردهها بدبخت بودهاند و بدبختی را دوست نداشتند، اینطور فکر نمیکنید؟
nazi_sfy
چون همیشه از مرگ باید زندگی بتراود.
nazi_sfy
اگر مضمون مقابلهبهمثلها اهانت... باشد، در واقع از کتک خوردن بهتر است.
nazi_sfy
واقعاً زنها را نمیشود فهمید!
nazi_sfy
چیزی که او «جسم اثیری» مینامیدش نوعی کالبد غیرمادی برای روح بود که در فضای اثیریِ سیاره هر طور میخواست گردش میکرد. در آنجا جمعی از ارواح والا، که بسته به فضایلشان سلسله مراتبی دارند، روزها گفتوگو میکنند روزهایی مصادف با روزهای هفتگی ما دربارهٔ عشق خداوند و هوش جهانی. آنجا خانههایی هست زیباتر از خانههای ما، حیواناتی دارد کاملاً آرام، و گلهایی برای روشنی چشم. خلاصه، بهشت روی دژوپیتر است.
hadiseh4411
اعتقاد به احضار ارواح نیازی به کلیسا ندارد. ما اعتقادمان را درون خودمان حمل میکنیم، از میان تناسخهای متوالیمان.
ما در این جهان اسیر کالبدهای زمینی خود هستیم، در انتظار آزاد شدن برای عبور از مراحل جدید، فتح سیارات جدید، متمدنتر و نزدیکتر به خداوند، به سوی کمال و جاودانگی
hadiseh4411
در مرگ هم مثل زندگی نابرابری هست، برابری وجود ندارد.
hadiseh4411