بیتردید زنی که عاشق شده، حتی اگر بالای شصت سال داشته باشد، در شوروشوق کم از دخترکان نوزدهساله ندارد
mary
«ولی بعضی وقتها تکوندادن کسی که زمین خورده کار عاقلانهای نیست. ممکنه بیشتر بهش آسیب بزنی تا اینکه کمکی بهش بکنی.»
Mina
«کریسمس میآد، ولی سالی یه باره؛
وقتی هم میآد شادی میآره...»
Mina
، هیچ کاری رو که دلت نمیخواد انجام نده، یا اجازه نده هیچکس بهت بگه چیکار باید بکنی. خودت تصمیم بگیر. هرچی باشه، زندگی خودته.»
mary
بازنشستگی مسئلهای جدی بود و باید به دیدهٔ احترام به آن نگاه میشد، هرچند تصور اینکه بازنشستهشدن چطور چیزی است برای بیشتر پرسنل غیرقابلدرک بود. بازنشستگی وضعیتی بود که بیتردید باید سبکسنگینش میکردی و برایش آماده میشدییا بهقول آنها دربارهاش «تحقیق میکردی»
mary
«کاش بازنشستگی زودتر برسه.» خب، حالا رسیده بود، این هم از بازنشستگی. هر زنی همیشه میتواند کلی کار برای خودش بتراشد که وقتش را با آنها پر کند.
mary
«هر زنی همیشه میتونه کلی کار برای خودش بتراشه که وقتش رو باهاشون پر کنه.»
mary
چیزی که از وقتی از آنجا بیرون آمده بود همچنان ذهنش را به خودش مشغول کرده بود مسئلهٔ جزئی و بیربطی بود، منظرهٔ یک قوطی نصفهبازشدهٔ کنسرو گوشت که هنوز روی سینی ظرفشویی بود. همیشه تعجب میکرد که زنها، پای بازکردن یک قوطی ساده که وسط میآید، چقدر ناتوان و بیدستوپا هستند.
mary
هر تجربهٔ ناراحتکنندهای نتایج غیرمنتظرهای دارد که لزوماً مناسبترین و دلخواهترین نتایج ممکن نیستند
mary
کل زندگی چیزی نبود جز یک فرصت بزرگ.
mary
زندگی هنوز هم امکانهای بالقوهٔ بیشماری برای تغییر در خود دارد.
mary