جملات زیبای کتاب خزنده منطقی | طاقچه
تصویر جلد کتاب خزنده منطقی

بریده‌هایی از کتاب خزنده منطقی

امتیازبدون نظر
+ وقتی آدم با خودش کنار آمده باشد، تنهایی مشکل‌ساز که هیچ، لذت‌بخش هم خواهد بود.
Niyaz.h
- اگر نیت به انتقام باشد باید بشریت را با خود به قبرستان ببرم
Niyaz.h
بهار اما... بهار اما.. - خیال آمدن ندارد.
Niyaz.h
موسیقی شرقی من و دیوار و اتاق را یکجا بلعید.
Niyaz.h
- چرا رهایم کردی؟ حالا من اینجا تنها ماندم و تو آنجا تنها، تو این کار را با هردویمان کردی و من از تو برای خودم دلگیر نخواهم بود، اما ببین با خودت چکار کرده‌ای!
Niyaz.h
این روزها همه هرچیزی را می‌پذیرند، غیر از حقیقت.
Niyaz.h
+ این‌همه تصمیم در چند لحظه؟ کاش من هم می‌توانستم مانند شما ساده انتخاب کنم. - کافی‌ست آب از سرتان گذشته باشد.
Niyaz.h
شما امروز جلوی ایستگاه ناراحت و بسیار معذب به نظر می‌رسیدید و به عقیدهٔ من کسی که پلیدی به درونش راه یافته باشد، تا این حد دگرگون نمی‌شود.
Niyaz.h
- بت عزیزم، من برای تفریح سفر نمی‌کنم که بتوانم به‌راحتی قیدش را بزنم، من از اندوهم فرار می‌کنم خانم زیبا، از اندوهم.
Niyaz.h
بله، بله خانم عزیز من سنگدلم. من سنگدلم؛ چون نمی‌توانم ببینم احمقی مثل او به‌جای من بر صندلی نشریه تکیه بزند، من سنگدلم؛ چون نمی‌توانم ببینم در خانه خودم با همسرم غذا میل کند و سیگارم را پک بزند، من سنگدلم؛ چون نمی‌توانم فلاکت انسان زحمت‌کشی مثل آرسن پیر را تحمل کنم، من سنگدلم؛ چون چوب حماقت خودشان را بر ویلیام دستفروش کوبیدند، من سنگدلم؛ چون هنوز انسانم بت عزیزم، خدا نیستم که تمام این‌ها را ببینم و لب باز نکنم.
Niyaz.h
مرده هم که باشم، چند خط از یک کتاب خوب دوباره زنده‌ام می‌کند.
Niyaz.h
من یک قاتلم و این را با اطمینان خاطر خدمتتان عرض می‌کنم که هیچ لذت شادی‌بخشی در کشتن یک انسان نیست، حتی اگر کاملاً از انسانیت به دور باشد. مگر آنکه سادیسم باشید و میلی شدید شما را به سمت این کار بکشاند.
Niyaz.h
جلوی در ورودی حیاط لبخند دیگری زد و دستم را رها کرد، گویی که جانم را گرفته باشد.
Niyaz.h
من فکر می‌کنم کسی که نبودن را انتخاب می‌کند نه خودش را، بلکه دیگران را می‌کشد؛ رفیق یانسن برای من زنده است، اما من برای او نه.
Niyaz.h
شما می‌گویید حقیقت را فریاد بزنم؟ وجود من بر روی این زمین در حال حاضر فریاد حقیقت است دوست من، اما من و شما چه کاری از دستمان برمی‌آید وقتی انسان تبار و خواستگاهش را به فراموشی سپرده است؟ وقتی اراده‌اش را به یغما برده‌اند و از حضورش جز یک تکه گوشت که از قضا کار هم می‌کند چیزی نمانده است، از من و شما چه کاری برمی‌آید؟ وقتی نه گوشی برای شنیدن دارند، نه زبانی برای حرف‌زدن و نه حتی چشمی برای دیدن، وقتی هم لال‌اند و هم کر و هم کور، از من و شما چه کاری ساخته است؟ نه دوست من، من مدتی‌ست که تصمیم گرفته‌ام آن‌ها را در کثافت بردگی‌شان رها کنم.
Niyaz.h

حجم

۲۰۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۵۱ صفحه

حجم

۲۰۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۵۱ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
تومان