بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هویج بستنی | طاقچه
تصویر جلد کتاب هویج بستنی

بریده‌هایی از کتاب هویج بستنی

انتشارات:نشر افق
امتیاز:
۴.۰از ۱۰۲ رأی
۴٫۰
(۱۰۲)
آدم بعضی‌وقت‌ها بدون اینکه خودش بخواهد مثل برگی درون جوی آب می‌افتد و خودش نمی‌تواند تصمیم‌گیری کند و جریان آب او را با خودش می‌برد.
Book
باید مثل بچهٔ آدم می‌نشستم پای درسم و کتاب را عینهو ساندویچ گاز می‌زدم و مغزم را پر می‌کردم از علم و دانش و معرفت.
علاقه بند
خیلی سعی کرد نخندد، موفق هم شد. ولی من نتوانستم شنگولیت خودم را نشان ندهم. از پله‌ها صدای حرف و پا می‌آمد. گوش تیز کردم. آزیتا و مامانش برگشته بودند. گفتم: «بابا، اومدن. برم به‌شون خبر بدم که ما چه آدم‌های خوبی هستیم؟» ته‌خنده‌ای نشست روی لبش. گفتم: «برم؟ برم بگم؟» گفت: «برو! ولی به‌شون نگو ما چه آدم‌های گیجی هستیم.» صورتش اخم و خنده را با هم داشت. این حالتش را دوست داشتم. یک‌جورهایی شبیه دوتا چیز باحال بود که با هم ترکیب خوشمزه‌ای بودند؛ مثل هویج‌بستنی.
:›
آدم بعضی‌وقت‌ها بدون اینکه خودش بخواهد مثل برگی درون جوی آب می‌افتد و خودش نمی‌تواند تصمیم‌گیری کند و جریان آب او را با خودش می‌برد.
مسعود
مامان گفت: «برو. فقط اگه نتونستی بگیری، زود بیا که یه خاکی تو سرمون بکنیم. وای به حالت اگه بابات عصبانی بشه!» گفتم: «چقدر شما آدم رو امیدوار می‌کنین! خوبه شما رو ببرن برا روحیه دادن به تیم ملی!»
" بِـیلـی! "
از این تبعیض متنفر بودم. کارهای سخت و خرحمالی مال مردها بود و کارهای نرم‌افزاری و گلدوزی و خیاطی مال خانم‌ها
" بِـیلـی! "
مثل آن شب که بی‌خیالی زده بود به کله‌ام و دلم می‌خواست چیزی نباشم که همیشه بودم. چیزی باشم، یعنی آدمی باشم که دوست دارد کاری را که خودش دوست دارد بکند.
setayeshmadah
کی فکر می‌کرد گوشت بشه کیلویی چهل‌هزار تومن؟ مرغ بشه کیلویی ده‌هزار تومن؟ فقط سه کیلو گوشت و سه‌تا مرغ و یه‌خورده جیگر شد صدوپنجاه‌هزار تومن.
hedayat
از این تبعیض متنفر بودم. کارهای سخت و خرحمالی مال مردها بود و کارهای نرم‌افزاری و گلدوزی و خیاطی مال خانم‌ها.
محمد
ای خدا! شیطونه می‌گه گوشی رو از بالای این پل‌هوایی بندازم پایین. چه خوب بود اون‌وقت‌ها که گوشی نداشتم. گوشم خواب بود از جنگ و جدال دنیا. راحت و بی‌دردسر بودم.
عشق کتاب
خاک بر سرت! حالا چه وقت خیار پوست کندن بود، دخترهٔ گاگول
دلداده سید علی
اول جیغ کشیدم و بعد حس کردم شلوارم خیس شده. ای بابا! من و این کارها! کی شلوارم را خیس کرده بودم؟ فیلم را نگه داشتم و دقیق شدم. چیزی از پاچهٔ شلوارم می‌ریخت، آب نبود. رنگی بود. یعنی خون بود؟ تنم به لرزه افتاد.
دلداده سید علی
ــ حواست کجاست؟ آدم باید حواسش تو زندگی جمع باشه. مخصوصاً جاهای خطرناک و پرتگاه‌های مرتفع. تو زندگی روزمره هم پرتگاه زیاده. اگر حواست جمع نباشه، کلاه می‌ره سرت. فهمیدی؟
یاس ربیعی
همیشه مامان‌ها نقش تاریخی‌شان را دیر بازی می‌کنند، وگرنه سهراب نباید به دست رستم کشته می‌شد.
Ailin_y
تازه این بار می‌خواست درس «زندگی مشترک» هم بدهد. می‌گفت وقتی زن گرفتی، باید بلد باشی کولرت را سرویس کنی.
محمد
باید ببرمت دکتر. باید مغزت رو سونوگرافی کنن، ببینن راهش بازه یا نه. من که شک دارم.
عشق کتاب
سال زمونهٔ به این گرونی! کی فکر می‌کرد گوشت بشه کیلویی چهل‌هزار تومن؟ مرغ بشه کیلویی ده‌هزار تومن؟ فقط سه کیلو گوشت و سه‌تا مرغ و یه‌خورده جیگر شد صدوپنجاه‌هزار تومن.
Mahshad

حجم

۶۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۶۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۶۴,۰۰۰
تومان