حیران میانِ اینحس که خوشحال باشی از اینکه از رنجِ بیماری و رنجِ زندگی آزاد شد یا غمگینِ آنکه خداوند فرشتهای دیگر را از زمین فراخواند و جهان تاریکتر شد.
artemis
ما را دعا میکرد و ما هیچ نمیدانستیم که در جوابِ نور که از مهر یعنی از خورشید است چه باید کرد. همان قدر که تاریک نباشیم او را بس بود.
نفیسه علمی
مرگها بعدها و بعدها آمدند. هرچه ما بزرگتر شدیم مرگها بیشتر شدند.
Zohreh Askari
هیچ نمیفهمیدی که تعطیلات چرا تا چشم برهم میزدی تمام میشد و شب سیزده میرسید و یاد مشقهای نانوشته.
Zohreh Askari
او رفت و غم ماند و بیحوصلگی.
Zohreh Askari
اگر پدر برنمیگشت مادر باید چه میکرد؟ کدام گوسفندِ قربانی است که بتواند جایِ خالیِ رفتنِ کسی را پرکند؟
Zohreh Askari
حیران میانِ اینحس که خوشحال باشی از اینکه از رنجِ بیماری و رنجِ زندگی آزاد شد یا غمگینِ آنکه خداوند فرشتهای دیگر را از زمین فراخواند و جهان تاریکتر شد.
Zohreh Askari