فقط کسی که بههنگام زیسته باشد میتواند بههنگام بمیرد - و بیحسرت از جهان برود.
fereshteh
«من انسانام. پس هیچ چیز انسانی با من بیگانه نیست».
fereshteh
اعتمادبهنفس با این توانایی آغاز میشود که خودمان را برای وحشتهای اولین حرکت ببخشیم.
fereshteh
اشتباهمان این است که فکر میکنیم ظاهر آدمها همهٔ آن چیزی است که هستند. اضطرابمان روی این واقعیت مهم سرپوش میگذارد که همهٔ ما خیلی دستیافتنیتر از آن چیزی هستیم که به نظر میآید.
fereshteh
فلسفه را هم مشق مرگ دانستهاند (افلاطون) هم هنر زندگی (نیچه). فلسفه، از رهگذر معنا بخشیدن به مرگی که، از قرار معلوم، هر ارزش و هر معنایی در مواجهه با آن بیهوده و بیربط به نظر میرسد، کوشیده است بهشیوهٔ خودش زندگی را از بیمعنایی نجات دهد. شیوهٔ فلسفه برای غلبه بر مرگ همانا «خوب زیستن» است: بهترین تمرینِ خوب مردنْ خوب زیستن است. زیرا بهقول آن فیلسوف، فقط کسی که بههنگام زیسته باشد میتواند بههنگام بمیرد - و بیحسرت از جهان برود.
آرام آزاد
معنای اعتمادبهنفس این نیست که تصور کنیم مانعی سر راهمان نخواهد بود. اعتمادبهنفس یعنی بتوانیم تشخیص دهیم مشکلاتْ بخشی گریزناپذیر از هر کار ارزشمندند.
houria
در این تابلو میخواهد بگوید همه کمابیش دیوانه و مسخرهاند: مردی پولش را توی رودخانه میریزد، سربازی روی آتش چمباتمه زده است و شلوارش را میسوزاند، کسی مشتاقانه سرش را به دیواری آجری میکوبد، یکی دیگر ستونی را گاز میگیرد. مهم این است که این تابلو فقط حمله به معدودی از انسانهای خیلی ترسناک نیست، تصویری است از بخشهایی از وجود همهٔ ما.
پس از آشنایی با آثار بروگل و اراسموس، به این درک میرسیم که راه رسیدن به اعتمادبهنفسِ بیشتر این نیست که از وجههٔ خودمان مطمئن باشیم، بلکه راهش آشتی کردن با ذات محتوم مسخرگی است. ما اکنون احمقایم، قبلاً احمق بودهایم و در آینده هم احمق خواهیم بود - و هیچ اشکالی هم ندارد. همین است که هست.
haniy Kia