- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب دیما
- بریدهها

بریدههایی از کتاب دیما
۴٫۶
(۵)
آدمیم دیگر! اعتمادمان به چشممان بیشتر است تا ایمانمان به خدا!
زهرا
تاجیکها به سوغات میگویند دربازکن؛ یعنی چیزی که اهل خانه به شوق آن، در را به روی مسافر باز میکنند.
زهرا
کم نگذاشتم. اما همین که همیشه منتظر بودم این مأموریتها تمام شود و ما شبیه آدمهای معمولی زندگی کنیم، من را از خیلی لذتها محروم کرد
زهرا
همیشه میگفت زنها که توی غربت گره میافتد به کارشان، کافی است خانم فضه را صدا بزنند. خانم خودش را میرساند به زن غریب و مادری میکند برایش.
negar
طوری که انگار کسی را جز خدا توی اتاق نمیبیند، گوشهای نشست و کنار گوشش خواند: «اللهاکبر، اللهاکبر.»
گلناز
«هیچ بارانی باران شمیران نمیشود.» چقدر خندهام گرفته بود از حرفت. تمام دلتنگیهای پنهانشدهٔ توی سینهات را با همین جمله ریختی روی دایره. دستت رو شد. آخر چهکسی برای باران سُربی تهران دلش اینجوری میتپد؟
گلناز
سرم را روی پشتی صندلی تکیه دادم. آسمان بدجوری گرفته بود. ابرها نه قصد سبکشدن داشتند، نه باریدن.
گلناز
دستم را از شیشه بیرون بردم. چشمانم را بستم و دلچسبترین هوای ممکن را نفس کشیدم. آسمان تهران کمتر اینهمه پاکی را تجربه میکند.
گلناز
دستم را از شیشه بیرون بردم. چشمانم را بستم و دلچسبترین هوای ممکن را نفس کشیدم. آسمان تهران کمتر اینهمه پاکی را تجربه میکند.
گلناز
دستم را از شیشه بیرون بردم. چشمانم را بستم و دلچسبترین هوای ممکن را نفس کشیدم. آسمان تهران کمتر اینهمه پاکی را تجربه میکند.
گلناز
دستانت را روی پیشانیام فشار بده.
گلناز
دستانت را روی پیشانیام فشار بده.
گلناز
شبهای جمعه دلم رام میشود، اما آرام نه.
گلناز
عابس، امروز ما چه دیر گذشت!
گلناز
«هیچوقت فکرش را هم نمیکردم اینقدر به آدمی که تابهحال از نزدیک ندیدهامش وابسته باشم. انگار عزیزترین کسم را از دست دادهام.»
گلناز
حجم
۳۴۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
حجم
۳۴۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
قیمت:
۷۶,۰۰۰
۲۲,۸۰۰۷۰%
تومان