
بریدههایی از کتاب شکار هیولا
۴٫۴
(۱۲)
بهترین دفاع، گفتن حقیقت است.
Farhadmarch
بغضی درونم میترکه که سالهاست تو وجودم نگهش داشتم.
Book
اگه برای کسایی که عاشقشونم مرده به حساب میام، همون بهتر که بهخاطرشون بمیرم
Farhadmarch
به ظاهر هرچیزی کار دارند، نه به آنچه در زیر پوستهٔ آن است.
Farhadmarch
نمیخوام بهخاطرش گریه کنم؛ چون گریه چیزی رو حل نمیکنه، فقط همهچی رو خراب میکنه.
Book
«من فقط میخوام همهچی بشه مثل اولش.»
Book
پولدارها مثل ما به دیگران نگاه انسانی ندارند. ما برای آنها مهرههایی هستیم که حرکتمان میدهند، اهرمهایی که هروقت خواستند فشارمان دهند.
Farhadmarch
نمیتونم به هیچکسی جز خودم وابسته باشم. همهٔ زندگیم به این وابسته است.
Book
اما داشتن هر توانایی، یک مسئولیتی هم پشتش ایجاد میکنه و من یکی نمیتونم این مسئولیت رو سبک بگیرم.
Farhadmarch
دوستی ما دو نفر را در هر استانداردی که بسنجی، چیزی عجیب است. راستش چنین دوستیای اصلا نباید به وجود میآمد.
Book
انگار که تیکههایی از درونم خرد شدند و نمیدونم اونها رو چهجوری سَرهم کنم.
Book
استراحت من وقتیه که تو قبر بخوابم.
Farhadmarch
آدمها میتونند یکوقتهایی خیلی عوضی بشوند
Farhadmarch
دوست ندارم پی چیزی رو که معلوم نیست هست یا نه، بگیرم.
Farhadmarch
خندهدار اینجاست وقتی روزگار میگذاردت زیر فشار، تازه یک جنبههایی از خودت رو میشناسی.
Farhadmarch
بیرحمی اگر در جای درستش انجام شود، خیلی هم کار خوبی است. انجام دادن کار غلط. بالاخره هرکسی در حق شخص دیگری بدی کرده است.
Farhadmarch
دنیا خیلی گهه و هرکسی اینجا هرچی سرش بیاد حقشه.
Farhadmarch
«تو چی؟ خوبی کانر؟»
شونه بالا میندازم. نمیدونم چطوری جوابش رو بدم. یعنی خوببودن چهجوریه؟
Farhadmarch
من حفرهای هستم پر از دردسر و درد و نیاز.
Farhadmarch
نمیتونم به هیچکسی جز خودم وابسته باشم. همهٔ زندگیم به این وابسته است.
آمادگی ندارم؛ اما باید شروع کنم.
Farhadmarch
فقط خودم هستم که باید به داد خودم برسم.
Farhadmarch
فکر میکنم هردومان دور میدانی بهنام عشق چرخ میزنیم، اما هیچکدام عجلهای برای ورود به آن نداریم. فقط خدا میداند ترکیب ما دو نفر چه خواهد شد.
Book
ما هر دو آدمهای پیچیدهای هستیم.
Book
برای اینکه با بقیه همصحبت نشه، سرش رو کرده تو یک کتاب و به هیچکس نگاه نمیکنه. ولی از حق نگذریم عاشق کتاب خوندنه.
Book
«خب چرا؟»
میگویم: «خودت میدونی چرا.»
«حالا این یکبار رو میخوام از زبون تو بشنوم.»
Book
بعضی وقتها حس میکنم رابطهمان مثل اسکیت روی یخی نازک است. هر لحظه امکانش هست یخ بشکند و درون آب سقوط کنیم. اما خواستههایمان یکی است و هرگز تغییر نخواهد کرد.
Book
او برایم مثل رازی میماند که هرگز حل نخواهد شد
Book
گذشته هیچوقت ما را رها نمیکند. در هر نفس، هر سلول و هر ثانیه هست. حالا این را خوب میدانم.
Book
«این کار رو با من نکن.»
Book
خواهش میکنم، به درگاه خدایی دعا میکنم که مطمئن نیستم به حرفهایم گوش میدهد یا نه.
Book
حجم
۳۶۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۶۰ صفحه
حجم
۳۶۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۶۰ صفحه
قیمت:
۶۸,۰۰۰
تومان