اضطراب اینک فرد را بیقدرت میکند و گناه اول هم همیشه به هنگام بیقدرتی روی میدهد؛ و بنابراین توضیحناپذیر مینماید اما این توضیحناپذیری عملاً دامی است که اضطراب پهن میکند.
زمانی
آیا فرد تنها گناه را در دیگران مییابد یا در خویشتنِ خویش؟
زمانی
بیگناهی نادانی است، اما چگونه از دست میرود؟
زمانی
اگر نتوانی مهار خویش را به دست گیری، کس دیگری نخواهی یافت که قادر باشد مهار نفس تو را به دست گیرد.
زمانی
«آنجا که کار فهم به یأس میکشد، ایمان از پیش حضور دارد تا یأس را به شکل درخور سرنوشتساز گرداند»
زمانی
بیایید خدا را رک و راست استهزا کنیم، این همیشه مرجّح است بر اِهِن و تُلُپ شخصی که میخواهد وجود خدا را اثبات کند.
زمانی
شخص ممکن است به فلان موضوع لبخند بزند اما کسی نمیداند این لبخند نجات خواهد بخشید یا نابود خواهد کرد زیرا اگر لبخند نه به گشودن درهای وجود فرد بلکه بسته شدن آنها کمک کند، آنگاه چنین لبخندی ممکن است لطمهای جبرانناپذیر وارد کند.
زمانی
اضطراب و هیچ همواره متناظر همدیگرند.
زمانی
مسافر مشتاق به پیش به جانب نو میشتابد، به جانب آنچه بدیع است، و در حقیقت از تجربه دور میشود. اما شخص نادم که از پی میآید با زحمت بسیار تجربه میاندوزد.
زمانی
زندگی زمانمند را هرگز نمیتوان به صورت صحیح فهمید زیرا من در هیچ دم نمیتوانم قراری کامل بگیرم تا بتوانم موضعی اتخاذ کنم: رو به پس.»
زمانی
زمان همچنان به من همان درسی را خواهد داد که تا کنون داده است، این درس که زندگی چیزی بیش از اتفاق شب گذشته است.
زمانی
هر چه باشد، شخص بیاندام فقط باید درد بیاندامی را تاب آورد، اما وای اگر بیاندامبودن احساس گناه در او پدید آورد!
زمانی
اضطرابآور این نیست که قادر نیستیم فرامین خداوند را بفهمیم حتی اگر با این وصفْ او عشق ابدی باشد. اضطرابآور این است که به این جهت قادر نباشیم فرامین او را بفهمیم که او اهل مکر است.
زمانی