بریدههایی از کتاب پیام نیچه
۳٫۸
(۱۲)
بسیاری از اذهان مستعد که میتوانستهاند در زندگی خود صاحب اختراعات و اکتشافات بزرگ علمی باشند از طریق آموزشهای دینی قوای ذهنی خود را صرف حفظ و ضبط باورهای دینی و تبیین و تفسیر این باورها کردهاند. پاسکال یکی از این افراد است و شخصیتهای نمونه پاسکال در تاریخ ادیان، فراوان است و نیچه میگوید: «هرگز نباید مسیحیت را بهخاطر تباه کردن مردانی چون پاسکال بخشید.»
Majid
ذات تفکر گذر کردن از سنت و فراتر رفتن از حد و مرز آن است.
پروا
«نیستانگاری به معنای مصطلح و متداول لفظ که برآمده از مفهوم نیچهای آن است، عبارت است از آزادی از تمام ارزشها بهعنوان آزادی برای یک نظام ارزشگذاری جدید و تأسیس ارزشهای نو.
Majid
بدین قرار نیچه به این نتایج میرسد: اولاً، هیچ درک حقیقی از هستی قائم به ذات وجود ندارد، ثانیا، معرفتشناسی ناممکن است. (یاسپرس، ۴۵۲)
پروا
ارزش جهان در تفسیر ما نهفته است[ تفسیرهایی غیر از تفسیرهای انسانی شاید در جایی امکانپذیر باشد. ]
علی۱۳۵۷
تقریبا میتوان در ازای تکتک داوریهای نیچه داوری متضاد دیگری یافت. او این تصور را در ما برمیانگیزد که درباره هر چیزی دو نوع عقیده دارد.
پروا
هستی و اراده
اگر هستی تفسیر و معنابخشی از جانب انسان است، بدان معناست که با اراده انسان (اراده معطوف به قدرت) نسبت مستقیم دارد. پیوند بین هستی و اراده از طریق صیرورت ممکن است. اگر وجود، اراده معطوف به قدرت باشد پس ذات آن باید صیرورت باشد. هایدگر میگوید: «هستی از نظر نیچه صیرورت است و ذات این صیرورت کنش و فعالیت اراده است و اراده ذاتا اراده معطوف به قدرت است.
علی۱۳۵۷
اراده معطوف به قدرت در پی یافتن جوابی است برای پرسش «هستی چیست؟» عنوان «اراده معطوف به قدرت» در واقع عنوان کار اصلی فیلسوفی است که معتقد است کل هستی در نهایت همین اراده است. اگر بتوان گفت عنوان اراده معطوف به قدرت ساختار اصلی تفکری را تشکیل میدهد که زرتشت فقط مدخل آن است، در این صورت فلسفه نیچه در فضای پرسش اصلی فلسفه قدیم سیر میکند که عبارت است از پرسش «هستی چیست؟
علی۱۳۵۷
پیام این فلسفه نفی تکثرها و تقابلهاست یا گشودن در به روی همهچیز: نفی تقابل خیر و شر، صدق و کذب، رنج و شادی، کامروایی و نامرادی است و... این خاصیت نه فقط صفت فلسفه نیچه که ویژگی ایدهآلیسم آلمانی است
علی۱۳۵۷
نیچه پیوند بین اراده معطوف به قدرت، صیرورت، بازگشت جاویدان و هستی را چنین برقرار کرده است:
اراده معطوف به قدرت، مروری بر فهرست مطالب: به شدن، سرشت بودن (هستی) را نقش کردن ــ این عالیترین اراده معطوف به قدرت است. این یعنی: شدن تنها وقتی که بر هستی به مثابه هستی مبتنی باشد، هست: اینکه همهچیز بازمیگردد، افراطیترین نزدیک شدن یک جهان شدن به جهان هستی است. (نیستانگاری، ص ۱۴۵)
علی۱۳۵۷
نزد نیچه، هستی ایستمند و ساکن که در مورد آن تنها بتوان گفت که فقط هست، وجود ندارد. هرگز نباید پذیرفت که چیزی صرفا موجود است. زیرا چنین چیزی توهم و پنداری بیش نیست.
علی۱۳۵۷
آنچه ما را از کانت و همانگونه از افلاطون و لایبنیتس جدا میکند این است که ما فقط به «شدن» یا «صیرورت» معتقدیم: در مسائل فکری نیز همینطور؛ وجهه نظر ما سراپا و یکسره تاریخی است... طرز تفکر هراکلیتوس و امپدوکلس، بار دیگر امروز زنده شده است. (استرن، ص ۸۲)
علی۱۳۵۷
به این ترتیب از نظر نیچه «واقعیت ثابتی وجود ندارد؛ همهچیز سیال و گذران، درکناپذیر و واپسنشین است، عقاید و آرای ما بالنسبه پایندهترین چیزی است که وجود دارد. آدمی در چیزها بیش از آنچه خود در آنها تعبیه کرده است، نمییابد.»
علی۱۳۵۷
پس نظریه بازگشت جاویدان در واقع جایگزین نظریه خلقت است.
علی۱۳۵۷
مضمون اندیشه بازگشت جاویدان همان در نظر نیچه اجمالاً این است که به بیان ساده این آموزه به معنای نوبهنو شدن بیپایان هستی است؛ زیرا همهچیز در ادوار و اکوار خارقالعاده زمان «سال بزرگ صیرورت» از نو رجعت میکند. هر آنچه هست از این پیش نیز بارها و بارها بوده است و از این پس نیز بارها و بارها از نو بازخواهد گشت. همهچیز بازگشته است: شعرای یمانی و عنکبوتها و اندیشههای تو در این ساعت و این اندیشهات که همهچیز بازمیگردد. این مهتاب که از لابهلای درختان پیداست، و به همینسان این دم و خود من بازمیگردد. بازگشت جاویدان به زبان تمثیل چنین وصف میشود: جریان آب رود همواره به سوی خود وا میگردد و تو، در حالی که همان هستی، همیشه به همان رود وارد میشوی.
علی۱۳۵۷
معنا و دلالت مابعدالطبیعی این اندیشه نمیتواند چیزی جز یکی از جزمانگاریهای مابعدالطبیعه قبل از کانت باشد در حالی که دلالت وجودی آن مبین بیخدایی است
علی۱۳۵۷
در صیرورت همهچیز میانتهی، فریبنده، یکنواخت و بیژرفاست... معمایی که انسان باید آن را حل کند تنها با توسل به هستی حل شدنی است، آن هستی که همانی است که هست و هرگز جز آنچه هست نمیشود، آن هستی که فناناپذیر است. اینک انسان به سنجش این نکته میآغازد که تا کدام ژرفا به هستی متصل است و تا کدام ژرفا با شدن در آمیخته است. اما تنها با در آغوش کشیدن عاشقانه آن وجودی که سراپا اکنونی است، یعنی به یاری عشق به تقدیر، میتوان به هستی رسید؛ زیرا عشق به تقدیر راه خود را از میان رود صیرورت صرف به سوی تاریخمندی اگزیستانسی که در همین لحظه کنونی سرشار و کامل است باز میکند و از دل، شدن هستی را فرا چنگ میآورد. (همان، ص۵۸۰)
علی۱۳۵۷
نیچه تسلیم بهنظریه بازگشت جاویدان را «عشق به تقدیر» نامیده است
علی۱۳۵۷
نظریه بازگشت جاویدان نظریهای است ضدالوهیت و الهیات سنتی و مبتنی است برنگرش دنیوی (سکولاریسم) و زندگی طبیعی و این جهانی، و از این منظر آموزه مابعدالطبیعی نیچه با ما از صورت واقعی و بالفعل آن هستی فینفسهای سخن میگوید که چیزی جز دنیویت محض نیست. این هستی، «بازگشت جاودانه همه چیزهاست» ؛ بینش نسبت به این بازگشت و نتایج و آثار آن در آگاهی ما از هستی و در رفتار و تجربه ما همان چیزی است که بهجای ایمان به خدا مینشیند. هستی، اراده معطوف به قدرت است. هر آنچه رخ میدهد جز حالتی از اراده معطوف به قدرت نیست که با ظهورات بیپایانش تنها سائقه صیرورت را پدید میآورد. هستی حیات است که با نماد اساطیری دیونوسوس نشان داده میشود. معنای هستی، ابر انسان است: زیبایی ابر انسان در نظرم چون سایه نمود. مرا دیگر کجا پروای خدایان باشد. (همان، ص ۶۷۱)
علی۱۳۵۷
اما لوازم درک و تحمل اندیشه بازگشت جاویدان عبارت است از: درگذشتن از اخلاق و سنت و ورود به جهان بییقینی و شکاکیت و براندازی شناخت به معنای سنتی لفظ. در واقع، برای درک بازگشت جاویدان باید انسان دیگری شد؛ رها از تمام معیارهای مألوف:
آدمی برای اینکه اندیشه بازگشت را تاب آورد نیاز دارد به: آزادی از اخلاق، وسایل جدید در برابر حقیقت درد و رنج، لذت از انواع بییقینی، آزمونگرایی، براندازی مفهوم ضرورت، براندازی شناخت در ذات خویش. (اراده، ص ۷۸۴)
علی۱۳۵۷
بنابر گزارش هایدگر خود نیچه اندیشه بازگشت جاویدان را اندیشه اندیشهها نامیده است. به همین دلیل باید این اندیشه را اندیشه اصولی و بنیادی نیچه به حساب آورد.
علی۱۳۵۷
هایدگر بر این باور است که دو اندیشه بازگشت جاویدان همان و اراده معطوف به قدرت در اندیشه نیچه روابط تنگاتنگی با هم دارند.
علی۱۳۵۷
هایدگر مدعی است که نظریه بازگشت جاویدان همان با اختیار و آزادی سازگار نیست. به این ترتیب که کل هستی و سلسله مراتب جزئیات آن در یک حلقه پولادین بازگشت جاویدان محصور است. آنچه اکنون یا در آینده رخ دهد یا در گذشته رخ داده باشد، بازگشت چیزی است که پیش از این بوده؛ یعنی از پیش تعیین شده و مشخص و ضروری است. اختیار در این حلقه بسته چه معنایی دارد؟ اختیار در این حلقه پولادین غیرممکن است
علی۱۳۵۷
اراده معطوف به قدرت چیست و چگونه رخ میدهد جواب: اراده معطوف به قدرت، بازگشت جاویدان همان است؛ و این مطلب دقیقا مرتبط با معنای وجود است و عبارت است از کوشش برای یافتن جواب این سؤال که: معنای هستی چیست؟ معنای هستی، تجلی یا انکشاف و ظهور است؛ و این تفسیر و ماهیت اراده معطوف به قدرت است که در بازگشت جاویدان همان تحقق مییابد. صفت ذاتی موجودات، اراده معطوف به قدرت است؛ اراده کردن و بنابراین، شدن یا تحقق یافتن.
علی۱۳۵۷
سخن گفتنمان از ارزشها با الهام از زندگی و از چشمانداز زندگی است. این خود زندگی است که ما را وامیدارد تا ارزشها را برنهیم؛ و آنگاه که ارزشها را برنهیم این خود زندگی است که از راه ما ارزش میگذارد... از این نکته چنین بر میآید که طبیعت ستیزی اخلاقی که خدا را همچون مفهوم ضد زندگی و محکومیت زندگی درمییابد، جز داوری ارزش زندگی نیست و اما داوری کدام زندگی؟ چگونه زندگانیای؟ پاسخ را هماکنون دادهام: زندگانی رو به فرو شد، از توان افتاده، و از ده، محکوم به مرگ.[ این است ]اخلاق، چنانکه تاکنون دریافت شده است. (غروب، ص ۵۹)
علی۱۳۵۷
میتوان فلسفه سنتی را فلسفه عقلانی نامید. در دنیای قدیم، رواقیان برای اولین بار اهمیت عواطف را در زندگی مورد توجه قرار دادند اما آرای آنها به دلیل صبغه افلاطونی مسیحیت مورد توجه واقع نشد. در عصر جدید اهمیت عواطف مورد توجه دکارت، اسپینوزا و سپس هیوم و فیلسوفان آلمانیای مانند هگل واقع شد
علی۱۳۵۷
نوآوریهای فیلسوفانی چون افلاطون، ارسطو، دکارت، کانت و...، همه در درون تاریخ بوده است؛ اما نیچه بر آن است که از سنت تاریخی گذر کند و فرهنگی تماما متمایز از آنچه در طول حدود سه هزار سال بر زندگی انسان حاکم بوده است، طراحی کند. از اینرو، او نه تنها پیامبر است (و بهتر است بگوییم پیامآور) بلکه پیامش خبر از «بیرون» میدهد. نزاع فرهنگی نیچه نه مانند ارسطو از این قبیل است که حرکت متعلّق به ذات ماده است یا خارج از آن، نه مانند دکارت از این دست است که در تفکر باید مقلّد بود یا محقق، و نه مانند کانت از اینگونه است که عقل کاشف قانون است یا واضع قانون. بلکه او میخواهد الگو و قالب تفکری را که این اندیشهها همه در آن میگنجد، یکجا رها کند و الگوی دیگری برای فرهنگ بیاورد؛ انسانیتی از نوع دیگر با اندیشه و عقلانیتی از نوع دیگر و زندگی و فرهنگی از نوع دیگر.
علی۱۳۵۷
زندگی به معنای غایی کلمه نمیتواند فاقد هدف باشد؛ بخصوص زندگی فاقدالوهیت بیمعنا و غایت بهنظر میرسد. پس باید غایتی برای آن تعیین کرد. این غایت پرورش زیباترین گل نژاد انسان یعنی نابغه[ و ابر انسان ]است که ذهنی بهراستی والا و اصیل و مردی بهراستی فرهیخته است که در اندیشههای واپسین نیچه بهعنوان ابر انسان توصیف شده است
علی۱۳۵۷
ظاهرا موفقترین بخش تاریخ فرهنگ بشری (در مقایسه با دین، هنر، اسطوره و...) «علم» است اما در مورد علم «مشکلترین سؤال مطرح میشود: علم که میتواند اهداف زندگی انسان را تخریب کند و از بین ببرد آیا میتواند هدفهایی را هم بهوجود آورد؟
علی۱۳۵۷
میتوانیم در دفاع از هر چیزی که بر سبیل تصادف به ذهنمان میرسد گفتار دلبخواهی را از نیچه نقل کنیم. بیشتر احزاب، به اقتضای فرصت و زمان مناسب نیچه را علم خود کردهاند. محافظهکاران، انقلابیون، سوسیالیتها و فردانگارها، اهل سیاست و نیز آنها که نسبت به سیاست بیتفاوتاند، دانشمندان پایبند روش، گروههای توهمزده، ملحدان و مؤمنان، آزاداندیشان و متعصبان، هر کدام بهنحوی دست توسل به سوی نیچه دراز کردهاند.
Behrouz
حجم
۲۳۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۱۰ صفحه
حجم
۲۳۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۱۰ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۲۹,۵۰۰۵۰%
تومان