بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عقرب های کشتی بمبک | طاقچه
تصویر جلد کتاب عقرب های کشتی بمبک

بریده‌هایی از کتاب عقرب های کشتی بمبک

انتشارات:نشر افق
امتیاز:
۴.۵از ۶ رأی
۴٫۵
(۶)
به نظر او شاه واقعی شاه شطرنج است که تا آخر، یعنی تا مات شدن توی صفحه می‌ماند و میدان را خالی نمی‌کند.
sosoke
فکر می‌کنم اگر خواب نبود، زندگی خیلی بد و کسل‌کننده می‌شد. چون نصف آرزوهای آدم تو خواب برآورده می‌شود.
n re
فکر کردم چقدر خوب است که آدم چشم و دل سیر باشد.
n re
داشتم گرم فکرهام می‌شدم که در زدند. همیشه همین‌جور است. تا آدم می‌آید گرم شود، در می‌زنند.
n re
آدم باید سعی کنه خودش باشه. خوب یا بد، زشت یا زیبا، فقیر یا پولدار
n re
فکر می‌کنم اگر خواب نبود، زندگی خیلی بد و کسل‌کننده می‌شد. چون نصف آرزوهای آدم تو خواب برآورده می‌شود.
sosoke
نشستم روی دله و شروع کردم به تیمپو زدن و خواندن: «دریا دریا دریا... عشق مو دریا... ساحل دریا... قاتل گرما...» ممدو هم برای رد گم کردن شروع کرد به رقصیدن و قر دادن. سربازها از کنارمان گذشتند. یکی از آن‌ها با اخم تشر زد: «بچه برو گم شو. قبرستون جای رقاصیه؟» منو گفت: «ها. اینی که مُرده مطرب بوده، نذر کرده هفته‌ای یه بار سر خاکش بزنن و برقصن...»
sosoke
گفتم: «به چه ورزشی علاقه دارین؟» گفت: «اسب‌سواری.» و من که تا آن روز، اسب که خوب است، حتی هیچ الاغی را از نزدیک ندیده بودم، به بن‌بست رسیدم و حرف کم آوردم. اگر می‌گفت فوتبال، حسابی بحث می‌کردیم و قورتش می‌دادم. اما اسب‌سواری هم شد ورزش؟ همهٔ سگ دوها را اسب بیچاره و زبان‌بسته می‌زند و جایزه و کاپ را می‌دهند به اسب‌سوار.
sosoke
دلم برا ننه‌ام بدجوری تنگ شده بود. برا دست‌های مهربانش که همیشه بوی یک چیزی می‌داد. یا بوی شیر می‌داد، یا بوی زِفر تخم‌مرغ، یا سبزی، یا نم دستمال گردگیری. و من حالا می‌فهمیدم که چقدر این بوها را دوست داشتم. حالا که او نبود و دنیام بی‌بو شده بود. بی‌بو و خاصیت.
sosoke
دلم می‌خواست بدانم چی به چی است و ما کجای این روزگار هستیم.
n re
آسایشگاه شلوغ بود؛ شلوغ‌تر از همیشه. قبلاً گفتم که من به قبرستان می‌گفتم آسایشگاه؟ گفتم یا نگفتم؟ حالا می‌گویم. آسایشگاه یعنی جایی‌که آدم‌ها برای همیشه از شر ب.ب.ب. که همان بدبختی و بدهکاری و بیماری باشد راحت می‌شوند و می‌روند زیر خاک.
n re
بابام تو خواب خوش بود و با صدای خر و پفش هفت خانه این‌طرف و آن‌طرف را خرج می‌داد. بنازم به خوابش. خدا را شکر، همه چیزش به همه چیزش می‌آمد. شامش را که خورد، تریاکش را که کشید، یک‌کم دری وری از اوضاع لامروت و لاکردار و زمانه و سیاست و شاهنشاه آریامهر و کمونیست‌ها و جیمی کارتر و از همین‌ها گفت و به رادیوش که تمام دنیا را می‌گرفت و کم نمی‌آورد ور رفت. انگار نه انگار که ما هم بلانسبت آدمیم و در آن خانه حقی داریم. همیشه دلم می‌خواست مثل دو تا آدم حسابی، از همین پدر و فرزندهایی که توی فیلم‌ها دیده بودم، بنشینیم و حرف بزنیم. دلم می‌خواست بدانم چی به چی است و ما کجای این روزگار هستیم.
sosoke
آسایشگاه شلوغ بود؛ شلوغ‌تر از همیشه. قبلاً گفتم که من به قبرستان می‌گفتم آسایشگاه؟ گفتم یا نگفتم؟ حالا می‌گویم. آسایشگاه یعنی جایی‌که آدم‌ها برای همیشه از شر ب.ب.ب. که همان بدبختی و بدهکاری و بیماری باشد راحت می‌شوند و می‌روند زیر خاک.
sosoke
گفتم: «مو اصلاً نمی‌دونم کجا باید برم.» خیلی بد است که آدم نداند تو زندگیش کجا باید برود
sosoke
تازگی‌ها کشف کرده بودم که ما آدم‌ها عادت داریم وقتی چیزی را گم می‌کنیم قدرش را بفهمیم
sosoke
یوان داشت به پوستر فیلم هم‌سفر نگاه می‌کرد. گفتم: «بیست و هف بار دیدمش. تو چی؟» گفت: «حتی یه‌بار. بابا و مامان با این فیلم‌ها مخالفن. به اینا می‌گن فیلم‌های گیشه‌ای.» گفتم: «گیشه چیه؟» گفت: «یعنی فیلم بازاری که فقط برا پول ساخته می‌شه. ظاهرش خوبه؛ ولی توش هیچی نیست. هیچی به آدم نمی‌ده. آدم چیزی ازشون یاد نمی‌گیره...» ولی من دلم نمی‌خواست از فیلم چیزی یاد بگیرم. سینما مگر مدرسه است! گفتم: «ولی مو کشته و مردهٔ ئی فیلمه‌ام. برا سینما رفتنم یاد ندارم از بووا و ننه‌ام اجازه گرفته باشم.»
sosoke
راسیاتش، اگر تو رودربایستی گیر نکرده بودم، فلنگ را می‌بستم و در می‌رفتم. گور بابای دشمن و آزادی و قربانی و این چیزها. ولی دیر شده بود. نان و نمکش را خورده بودم و نمی‌شد جاخالی بدهم. شاید شما از من خوش‌تان نیاید یا این آقای حسن‌زاده، دنبال شخصیتی دلیر و شجاع و انقلابی بگردد که کتابش گل کند و معروف شود؛ ولی من این‌جوری بودم. به کسی هم مربوط نیست.
sosoke
خیلی بد است که آدم نداند تو زندگیش کجا باید برود.
n re
خدا ریشهٔ استعماره بکنه که مملکته نابود کردن.
n re
نمی‌دانم تا حالا نقشه کشیدی یا نه. آدم وقتی نقشه می‌کشد یک‌جوری می‌شود. به همه چیز جور دیگری نگاه می‌کند و همه‌اش دلش زیر و رو می‌شود و شور می‌زند.
n re
شاه واقعی شاه شطرنج است که تا آخر، یعنی تا مات شدن توی صفحه می‌ماند و میدان را خالی نمی‌کند.
n re
زبانم قفل قفل شده بود. قبلاً فقط می‌گرفت و تته‌پته می‌کردم. ولی حالا از جاش تکان نمی‌خورد... ولش کن. فقط آن‌هایی که عاشق شده‌اند می‌دانند من چه می‌گویم. فقط آن‌هایی که عاشق شده‌اند می‌دانند چقدر سخت است برای اولین‌بار یکی به یکی بگوید دوستت دارم.
n re

حجم

۱۴۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱۴۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۱۰۴,۰۰۰
تومان