بریدههایی از کتاب ذهن خوانی
۳٫۷
(۱۴)
با یا بدون اختلال شخصیت، افرادی که از اختلال عاطفی رنج میبرند بیشتر مایلند با کارهای اشتباه بهوضوح خود را تخریب کنند. برای دوری از رنج سراغ هر حواسپرتی و تفریحی میروند. در پوششی از لذت خود را تنبیه میکنند. مثل افراط در خوردن و نوشیدن، سوءمصرف مواد و دیگر حواسپرتیها. با این کار زندگی خود را نمیسنجند. میخواهند خودشان را دوست داشته باشند، اما خود را از دست میدهند. نمیتوانند روی تندرستیشان سرمایهگذاری کنند، پس توهم را جایگزین عشق میکنند. طی زمان ـ و در سطوح متعددی از خودآگاهی ـ عذاب وجدان و شرم ترکیب میشوند و خودتخریبگری به خودآزاری تبدیل میشود. آنها دیگر دنبال فرار از درد و رنج نیستند، بلکه آن را به خودشان تحمیل میکنند.
1984
«هوش یعنی توانایی یادگیری از اشتباههای خود. خرَد یعنی توانایی یادگیری از اشتباههای دیگران.»
1984
گر فرد خودمحور باشد، حس میکند جهان حول او میچرخد و به علت عزتنفس پایین بیشتر فکر میکند لیاقت درد و سختی را دارد. بنابراین به این نتیجه میرسد که همه چیز بر سر او میآید ـ یعنی بنا به هدفی والاتر چیزی برای او پیش نمیآید ـ چون هستی (و تمام انسانها) از او متنفر است. فرد خودمحور همه چیز را شخصیسازی میکند. موقع اردوی او باران میگیرد، چون اجازه ندارد خوش بگذراند. تصادفی زنجیرهای باعث میشود دیر به جلسه برسد تا حالش گرفته شود. همه چیز به او ربط دارد. با گسترش خودمحوری، فرد پارانوئید میشود و فکر میکند مرکز علیت تمام اتفاقات است.
1984
کسانی که دارای بهداشت روانیاند، عموماً از روابط مثبت لذت میبرند. در مقابل کسانی که با کسی کنار نمیآیند احتمالاً مشکلات هیجانی دارند. بسیاری از ناراحتیهای زندگی از شکست یا روابط شکست خورده نشأت میگیرند. یعنی بهداشت روانی با کیفیت روابط ما ارتباط دارد. «ویلیام گلسر» روانپزشک معروف و بنیانگذار واقعیتدرمانی مینویسد:
«بعد از چهل سال کار درمانی، برایم محرز شده که تمام انسانهای ناراحت مشکل مشابهی دارند. آنها نمیتوانند با کسانی کنار بیایند که دلشان میخواهد با آنها باشند.»
1984
هر هیجان مثبت از ارائه نشأت میگیرد و از ما به سمت دیگران جاری میشود. ولی تمام هیجانات منفی حول گرفتن میچرخند. شهوت را با عشق اشتباه نگیرید. وقتی شهوت کسی یا چیزی به جانمان میافتد، به این میاندیشیم که چه فایدهای برایمان دارد. اما وقتی عشق میورزیم، به این فکر میکنیم که چه کاری برای طرف مقابل انجام دهیم. ارائه به ما حس خوبی میبخشد، پس با خوشحالی انجامش میدهیم. ولی وقتی شهوت داریم، تنها روی گرفتن تمرکز میکنیم. وقتی کسی که دوستش داریم، درد میکشد ما نیز حسش میکنیم. وقتی کسی که نسبت به او شهوت داریم، درد میکشد فقط به این میاندیشیم که مرگ یا ناراحتی او چه مفهومی برایمان دارد.
1984
یکدلی نیازمند تغییر در چشمانداز است، یعنی باید خود را جای دیگران قرار دهیم.
Mariam Doroudian
به قول ویلیام جیمز: «افراد زیادی فکر میکنند سرگرم تفکر هستند، ولی صرفاً تعصباتشان را بازآرایی میکنند.»
سوگیری منجر به خلق انتظارات میشود و مغز پوشههایی میسازد تا اطلاعات را کنار هم قرار دهد. پس ما طرحها یا نقشههایی میسازیم تا وقتی با مفهوم، دسته، فرد یا موقعیتی خاص روبهرو شدیم انتظارش را داشته باشیم. طرحها سبب میشوند سریعاً جاهای خالی را پر کنیم. متأسفانه آنها تحریکمان میکنند برخی از آن جاهای خالی را با پاسخهای غلط پر کنیم. اگر با این تصور قبلی پیش برویم که اطلاعات جدید باید با طرح اصلیمان هماهنگ باشند، مواردی را نگه میداریم که با انتظاراتمان تطابق دارند و بقیه را دور میریزیم.
1984
هر بار با زوجها صحبت میکنم، دنبال لحظاتی هستم که واژهٔ ما از گفتوگو حذف میشود. مطالعات نشان میدهند زوجهایی که زبان مشارکتی (مثل ما، ما را، مان) را بیش از زبان فردی (مثل من، اَم و تو) به کار میبرند، نرخ طلاق پایینتری دارند و رضایت زناشویی بیشتری را تجربه میکنند. به علاوه پیوند قدرتمندی میان این ضمایر و پاسخ زوجین به اختلافات و بحرانها وجود دارد. بر این اساس میتوان پیشبینی کرد که با هم همکاری خواهند کرد یا جدا خواهند شد. کلمات دستهٔ تو (مثل تو، اَت و خودت) میتوانند نشانهٔ کلافگی یا پرخاشگری صریح باشند. فردی که میگوید «تو باید این مسأله را حل کنی» پیام دشمنی میفرستد و ذهنیت «من در مقابل تو» را دارد. اما «ما باید این مسأله را حل کنیم» نشانهٔ «ما در مقابل مشکل» است، یعنی مسئولیتی مشترک دارند و باید همکاری کنند.
1984
جهانبینی خود را با واقعیت تنظیم نمیکنیم. اساساً دنیا را رنگ میکنیم تا خودمان تغییر نکنیم.
1984
ما رفتارهای فردی دیگر را به هم وصل میکنیم تا روی عمیقترین ترس خود صحه بگذاریم: من بیارزشم. این منجر به خشم میشود. فقدان خودارزشی منجر به پاسخی افراطی میشود که نشان میدهد ما حس میکنیم تحت بیاحترامی قرار گرفتهایم یا کسی دوستمان ندارد. دنیا را از چشم ایگو میبینیم و آن را به تنها منبع پرورش روانشناسیمان تبدیل میکنیم. زمانی که حس میکنیم به اندازهٔ کافی احترام دریافت نمیکنیم، خشم و تحریفهای شناختی پیش میآیند تا از ما در مقابل حس آسیبپذیری دفاع کنند.
عزتنفس و ایگو ارتباط معکوس دارند. تا جایی که اگر از عزتنفس پایین رنج ببریم، ایگو بزرگ و چشماندازمان محدود میشود. وقتی یکی بالا میرود، دیگری پایین میآید، مثل الاکلنگ. بهداشت روانی فرد با مشاهدهٔ چشمانداز و عزتنفس ارزیابی میشود.
1984
با کاهش عزتنفس توانایی بدهبستان محدود میشود و ایگو سراغ «گرفتن» میرود. هر چه خودکنترلی کمتر باشد، با درماندگی بیشتری، آشکارا یا منفعلانه رویدادها و اطرافیان خود را دستکاری میکنیم، بهویژه کسانی که به ما نزدیکترند. بنابراین عزتنفس پایین میتواند منجر به میلی قوی و ناخودآگاه برای تصاحب قدرت شود، پس مرزها را زیر پا میگذاریم و با کسانی که به ما اهمیت میدهند بدفتاری میکنیم. وقتی از خودمان خوشمان نمیآید، ناخودآگاه از دست خود عصبانی میشویم. سپس آن را سر جهان اطراف و افرادی خالی میکنیم که بیش از بقیه به ما اهمیت میدهند.
1984
«مارک تواین» میگوید: «کمدی یعنی تراژدی به علاوهٔ زمان.» جامعهستیز نیاز دارد احساس قدرت کند (که با ماهیت وابستگی در تضاد است)، پس بهندرت دربارهٔ نیازهای هیجانی یا اجتماعیاش حرف میزند. اما آزادانه دربارهٔ میل به پول، قدرت و کنترل و الزامهای زیستی چون غذا و لباس صحبت میکند.
جامعهستیزی که کنترل موقعیت در دستش است، خود را نفوذناپذیر و اسرارآمیز نشان میدهد. تعاملات و اعمالش اصلاً خود واقعیاش را نشان نمیدهد.
1984
ایگو به پنج شکل، ذهنیتمان را خراب میکند: الف. انتخاب میکند روی چه چیزی تمرکز کنیم، ب. باعث میشود خیال کنیم همه چیز به ما ربط دارد، پ. به این نتیجه میرسد که تمام افکار منفی به دلیل کمبودهای خودمان هستند، ت. ارتباط تمرکزمان را افزایش میدهد و ث. خیال میکنیم با فکر میتوانیم از موقعیتی غیرقابلکنترل بگریزیم یا چیزی نامعلوم را درک کنیم.
1984
ایگو، ماشین تولید معناست و خود و جهانش را در نقش مدنظرش قرار میدهد. جالب اینجاست که گاهی خود را قهرمان و دیگران را شرور نمیبیند. گاهی فرد خود را بیارزش میپندارد. آسیبدیده، بد و شکسته، غیرقابل تعمیر یا ملامتپذیر. این تاکتیک ناآگاهانه و ایگومحور به شکلی هوشمندانه، او را از مسئولیت نجات میدهد. چون لیاقت شادی را ندارد. پس از درد جوابگویی و بار التزام اجتناب میکند. فرد نمیتواند با چالشهای برحق زندگی روبهرو شود. پس ایگو زیرکانه تاکتیکها را تغییر میدهد و خود را قربانی سرنوشت، شرایط یا حقههای بیرحمانهٔ دیگران میداند.
1984
حجم
۱۹۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱۹۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰۵۰%
تومان