
بریدههایی از کتاب سه شنبه ها با موری
۳٫۷
(۲۳)
«بالاخره خواهی مرد، اما امیدوارم سالهای زیادی زندگی کنی.»
Motaharehhonar
«قبل از مرگ، اول خودت را و سپس دیگران را ببخش.»
Mahsa
حقیقت این است اگر چگونه مردن را یاد بگیری، چگونه زیستن را نیز فرا خواهی گرفت.»
Nrgs.81
فرهنگ و سنتِ ما به مردم یاد نمیدهد که دربارهٔ خودشان احساس خوبی داشته باشند. ما مطالب نادرست را در جامعه آموزش میدهیم. تو باید خیلی قوی باشی که بتوانی سنتهای غلط را کنار بگذاری و روش خودت را پیدا کنی. سنتِ خودت را خلق کن.
مائده
فرهنگ و سنتِ ما به مردم یاد نمیدهد که دربارهٔ خودشان احساس خوبی داشته باشند.
♡ fatm ♡
زود تسلیم نشو، ولی دودستی هم نچسب!
♡ fatm ♡
«در کلِ زندگیام، هر جا رفتم انسانهایی را دیدم که خواهان به دستآوردن کالای جدیدی بودند؛ خواهان خرید اتومبیل جدید، اسبابواثاثیهٔ جدید، آخرین مدل اسباببازی. و تازه، بعد هم میخواهند در موردش با تو حرف بزنند: حدس بزن چی خریدم؟ حدس بزن چی خریدم؟
میدانی تفسیر من از این قضیه چیست؟ این افراد بهشدت تشنهٔ عشقاند، اما به جای به دستآوردن خودِ عشق، جایگزینهایی برایش تعیین کردهاند. آنها مادیات را در آغوش کشیدهاند، به این امید که مادیات هم آنها را در آغوش بکشد. اما زهی خیال باطل! نمیتوانی اشیای مادی را جایگزین عشق، مهر و محبت، و صمیمیت و رفاقت کنی.
zohre994
برای اینکه به زندگیتان معنا و مفهوم ببخشید، دیگران را دوست داشته باشید؛ خودتان را وقف اطرافیانتان بکنید، خودتان را وقف خلق پدیدههایی بکنید که به شما انگیزه و مفهوم بدهد.
مائده
البته که به درد خودم گرفتارم، اما با سهیمشدن در مشکلات دیگران احساس میکنم زندهام.
♡ fatm ♡
آدمهایی فکر کردم که میشناختم؛ آدمهایی که اکثر ساعات بیداریشان را برای خودشان دلسوزی میکنند. چقدر خوب بود که همهٔ ما زمان مشخصی از روز را برای خود دلسوزی کنیم و اشک بریزیم و بعد، بقیهٔ روز به زندگیمان برسیم.
میرزایی
تا وقتی روبهموت نباشی، فرهنگ و سنت تو را تشویق نمیکنند که به این مسائل فکر کنی. ما بهشدت گرفتار منیت و خودبینی و خودخواهی شدهایم: شغل، خانواده، پول کافی، وام، اتومبیل جدید، تعمیر شوفاژ خراب و... . درگیر میلیونها کار کوچک شدهایم، آن هم فقط برای ادامهدادن زندگی و رفتن به سوی آینده. عادت نداریم لحظهای بایستیم، پشت سرمان را نگاه کنیم، زندگیمان را ببینیم و به خودمان بگوییم زندگی فقط همین است؟ این همهٔ چیزی است که من میخواهم؟ آیا این وسط چیزی گم نشده؟»
Nrgs.81
«عشق برنده میشود. عشق همیشه برنده است.»
♡ fatm ♡
«عشقْ تنها عمل عقلانیمنطقی است.»
♡ fatm ♡
اگر داری تلاش میکنی قابلیتهایت را به رخ بالادستیهایت بکشی، این کار را کلاً کنار بگذار، چون درهرحال آنها از بالا نگاهت خواهند کرد. اگر هم داری تلاش میکنی قابلیتهایت را به رخ پاییندستیهایت بکشی، این کار را هم کلاً کنار بگذار، چون آنها فقط به تو حسادت خواهند ورزید. موقعیت اجتماعی جایی برایت باز نخواهد کرد. فقط قلب گشودهات میتواند این امکان را برایت فراهم کند که میان همهٔ آدمها غوطهور شوی و بینشان جایی برای خودت باز کنی.
♡ fatm ♡
«وقتی آدمها تهدید میشوند و احساس خطر میکنند، پست و تنگنظر میشوند. این کاری است که فرهنگ و اقتصادمان با ما میکند. حتی آنهایی هم که در دنیای اقتصادی ما شغل خوبی دارند، تهدید میشوند، چراکه نگران از دستدادن شغلشان هستند. وقتی تهدید میشوی، دیگر فقط و فقط حواست به خودت است. پول را برای خودت خدا میکنی. کل فرهنگ ما همین است.»
♡ fatm ♡
هر قدر جسمش روبهنابودی میرفت، روحش درخشانتر میشد.
♡ fatm ♡
«مرگْ مرض مسری نیست. تو میدانی. مرگْ پدیدهای کاملاً طبیعی است، درست به اندازهٔ زندگی. مرگْ بخشی از توافق پیشین ماست.»
♡ fatm ♡
«مرگ به زندگی خاتمه میدهد، نه به رابطه.»
♡ fatm ♡
عشق یعنی نگران مسئلهٔ فرد دیگری باشی، طوری که انگار مسئلهٔ خودت است.
♡ fatm ♡
«بسیار خب، داستان دربارهٔ موج کوچکی است که به سرعت در اقیانوس حرکت میکند، زندگی طولانی و شاد و باشکوهی را پشت سر گذاشته است و از باد و هوای تازه لذت میبرد... تا اینکه میبیند، جلو چشمانش امواجِ دیگر دارند به ساحل میخورند و ناپدید میشوند.
موج کوچک با خود میگوید: ʼخدای من! وحشتناک است. ببین قرار است چه بلایی سرم بیاید!ʻ
در این اثنا، موج دیگری سر میرسد و موج اول را با دقت نگاه میکند. بعد از چند لحظه، نگرانیاش را احساس میکند و از او میپرسد: ʼچرا اینقدر غمگینی؟ʻ
موج اول میگوید: ʼتو نمیفهمی! همهمان داریم ناپدید میشویم. همهٔ ما موجها داریم هیچ میشویم. این وحشتناک نیست؟ʻ
موج دوم پاسخ میدهد: ʼنه، تو نمیفهمی. تو که موج نیستی، قطرهای از اقیانوس هستی.ʻ»
♡ fatm ♡
با دیدن برنامههای سرگرمکننده و یکنواخت تلویزیون یا تماشای فیلمهای اکرانشدهٔ هفتگی در سینماها وقتش را هدر نداد. او پیلهای حمایتی به دور خود تنیده بود؛ پیلهای از فعالیتهای انسانی: گفتگو، تعامل، عشق و محبت. زندگیاش لبریز از چنین مسائلی بود؛ درست مثل سوپی که از کاسه سرریز میشود.
پارسا اجاقلو
«میچ، حقیقت این است اگر چگونه مردن را یاد بگیری، چگونه زیستن را نیز فرا خواهی گرفت.»
sadat
عادت داشت چشمانش را ببندد و با لبخندی شادیبخش احساساتش را هماهنگ با ضربآهنگ موسیقی به حرکت درآورد. این مدل رقصیدن همیشه صورت زیبایی نداشت، اما او دیگر نگران شریکی برای رقص نبود؛ با خودش میرقصید.
میرزایی
از وکالت سر باز زد، زیرا از وکیلجماعت خوشش نمیآمد. از پزشکی سر باز زد، زیرا نمیتوانست خون ببیند.
«چهکار میخواهی بکنی؟»
بهترین استاد زندگی منْ معلم شد، فقط به این دلیل که انتخاب دیگری نداشت.
نوران خانم .
«معلم بر جاودانگی اثر میگذارد؛ معلم هرگز نمیتواند بگوید تأثیرش در چه نقطهای از حرکت بازمیایستد.»
سمیه جنگی
اما او دیگر نگران شریکی برای رقص نبود؛ با خودش میرقصید.
Nrgs.81
«آیا کسی را پیدا کردهای که قلبت را با او سهیم شوی؟
آیا داوطلبانه و بدون چشمداشت کاری برای جامعهات انجام میدهی؟
آیا با خودت در صلح و آرامش به سر میبری؟
آیا تلاش میکنی همان انسانی باشی که میتوانی باشی؟»
Nrgs.81
«همه میدانند که خواهند مرد، اما آن را باور ندارند. اگر باور داشتیم، کارها را طور دیگری انجام میدادیم.»
Nrgs.81
عشق کلید زنده ماندنِ توست، حتی بعد از مرگ.»
Nrgs.81
من به بودن محض و حضور با تمام وجود در لحظه معتقدم، یعنی باید با تمام وجود با کسی باشی که کنارت است
Nrgs.81
حجم
۱۵۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
حجم
۱۵۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان