«فکر نکن گذاشتم بروی...
سپردمت به آسمان...
با برف سال نو میآیی»
f.tehrani1990
- جانم!
من میگویم جانمها همان چای نبات مادرهاست. لامذهب هزار درد را درمان میکند. ته دلش جان بدهد برای این جانم گفتن قشنگ یا آن میم مالکیت دوست داشتنی؟
malihe
«زیاد میخواهمت...
اندازهٔ صبح، شب، یک عصر دل انگیز زیر درخت گیلاس...
آنقدر میخواهمت
که با داشتن عطارد هم دلم آرام نمیشود نباشی...
آخ که من چقدر عاشق ماندنت هستم درست وسط قلبم.»
f.tehrani1990
«گنجشک هم باشم لب پنجرهٔ تو مینشینم
دانهام کو؟»
f.tehrani1990
جانم!
من میگویم جانمها همان چای نبات مادرهاست. لامذهب هزار درد را درمان میکند. ته دلش جان بدهد برای این جانم گفتن قشنگ یا آن میم مالکیت دوست داشتنی؟
f.tehrani1990
«میان شلوغی این روزهایم...
یکی دوتا دوستت دارم بچسبان تنگ دلم که خستگیهایم به در شو
f.tehrani1990
«شعر که نگفت...
حتی متنش یک صدم هم عاشقانه نداشت...
ولی چرا تنش داشت بوی بهار میگرفت؟
انگار که پلک بزند و زیر چشمم هزار پرستو پرواز کنند.»
f.tehrani1990