
بریدههایی از کتاب رها از بند
نویسنده:مایکل ای. سینگر
مترجم:فرناز فرود
ویراستار:زهره جمشیدیکیا
انتشارات:انتشارات کلک آزادگان
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۸ رأی
۳٫۹
(۱۸)
زندگی، دلیل واقعی مشکل نیست، بلکه هیاهویی که ذهن در بارهٔ زندگی ایجاد میکند، مشکلساز اصلیست.
کاربر ۶۱۷۴۲۳۵
صدای ذهنی به همان دلیلی حرف میزند که کتری سوتدار، سوت میکشد؛ یعنی یک انباشتگی انرژی در درون وجود دارد که نیاز به رها شدن دارد. اگر بیطرفانه تماشا کنید، خواهید دید که هر گاه انرژیهای عصبی، هراسان یا آرزوبنیان در درون انباشته میشوند، صدا به شدت فعال میشود. درک این نکته هنگامی که از کسی خشمگین هستید و دلتان میخواهد او را سرزنش کنید، سادهتر است. فقط تماشا کنید صدای درونی چند بار پیش از آن که حتی آن شخص را ببینید، او را سرزنش میکند. وقتی انرژی در درون انباشته میشود، بهتر است کاری در این باره انجام دهید. صدا حرف میزند، زیرا شما حال خوبی در درون ندارید و حرف زدن، انرژی را آزاد میکند.
amin azadi
شما فقط روی یک توپ خاکی ایستادهاید و دور یکی از ستارهها در چرخش هستید. از این دیدگاه، آیا به راستی برایتان اهمیتی دارد که مردم چه فکری در بارهٔ لباس یا اتومبیل شما میکنند؟ آیا اگر نام کسی را فراموش کردید، واقعاً باید خجالت بکشید؟
atefe esmayili
تلاش شما برای به دست آوردن تجربههای خاص از زندگیست که موجب میشود شما تجربهٔ واقعی زندگی را از دست بدهید. زندگی چیزی نیست که آن را به دست بیاورید، بلکه آن است که تجربه میکنید.
کاربر ۸۶۶۶۴۸۰
شما جهان را درون ذهنتان بازمیآفرینید، زیرا میتوانید ذهن خود را کنترل کنید، در حالی که نمیتوانید جهان را در کنترل خود درآورید
maryam
مشاهدهٔ این که ما با ارادۀمان چه کارهایی میکنیم، شگفتانگیز است. در واقع، ما ارادهٔ خود را در مخالفت با جریان زندگی به کار میبریم. اگر رویدادی برخلاف میل ما پیش بیاید، با آن مخالفت میکنیم، اما مخالفت کردن با آن چه هماکنون پیش آمده است، چه سودی دارد؟ اگر بهترین دوست شما از کنارتان برود، قابل درک است که از این پیشامد خوشتان نیاید. با این حال، مخالفت درونی شما با این رویداد طی سالهای بعد، این واقعیت را که او در واقع از آنجا رفته است، تغییر نمیدهد و بر واقعیت شرایط تأثیری ندارد.
کاربر ۸۹۸۱۵۹۵
همین که بخش ناآرام را آشکارا دیدید، آن گاه بپرسید «چه کسی این را میبیند؟ چه کسی متوجه این آشفتگی درونی میشود؟» پرسیدن این سؤال، راه حل هر مسألهایست. همین واقعیت که شما میتوانید آشفتگی را ببینید، به این معناست که شما آن آشفتگی نیستید. فرایند دیدن هر موضوع، مستلزم رابطهٔ فاعل - مفعول است. فاعل «شاهد» نام دارد، زیرا او کسیست که رخداد را میبیند. مفعول آن چیزیست که شما میبینید و در این شرایط، آشفتگی درونیست. حفظ هوشیاری بیطرفانه نسبت به مسألهٔ درونی، همیشه بهتر از آن است که خودتان را به شرایط بیرونی ببازید.
شکوه
برداشت شما از وجودتان به این که آگاهیتان را بر چه متمرکز کردهاید، بستگی دارد.
شکوه
.
تنها چیزی که یک وجود آگاه و متمرکز را از شخصی نه چندان آگاه متمایز میکند، نقطهٔ تمرکز هوشیاری اوست. در آگاهی تفاوتی نیست. کل آگاهی یکسان است. همان گونه که کل نور خورشید یکسان است، کل هوشیاری هم یکسان است. آگاهی نه خالص است و نه ناخالص. آگاهی هیچ ویژگیای ندارد. آگاهی فقط هست؛ هوشیار به این که هوشیار است. تفاوت آنجاست که وقتی آگاهی شما در مرکز قرار ندارد، به طور کامل بر موضوعات متمرکز میشود.
کاربر ۲۲۰۴۰۸۳
اگر زندگی کاری کند که موجب ناراحتی درونتان شود، به جای کنار کشیدن، بگذارید همچون باد از شما بگذرد.
atefe esmayili
زندگی کردن به معنای تجربهٔ همین لحظهایست که از میان شما گذر میکند و سپس تجربهٔ لحظهٔ بعد و بعدتر.
کاربر ۸۶۶۶۴۸۰
افزون بر این، به این نکته بیندیشید که مخالفت در برابر آن چه شاید پیش بیاید، چه اندازه انرژی به هدر میدهد. از آنجا که بسیاری از رویدادهایی که فکر میکنید شاید پیش بیایند، هرگز پیش نمیآیند، فقط انرژیتان را دور میریزید.
کاربر ۸۹۸۱۵۹۵
از آنجا که بسیاری از رویدادهایی که فکر میکنید شاید پیش بیایند، هرگز پیش نمیآیند، فقط انرژیتان را دور میریزید.
کاربر ۸۹۸۱۵۹۵
اگر وقتی افکار متوقف میشوند، شما آرامش پدیدآمده را در درون تجربه میکنید، پس روشن است که وجودتان به عمل فکر کردن وابسته نیست.
farin
اگر با بیطرفی به صدا توجه کنید، به این شناخت خواهید رسید که بسیاری از سخنان صدا بیمعنا هستند. بسیاری از حرفها، فقط هدر دادن وقت و انرژیست. حقیقت این است که بخش عمدهٔ زندگی، مطابق با نیروهایی پیش میرود و آشکار میشود که بسیار فراتر از قلمروی اختیار شما و حرفهای ذهنتان هستند. مانند آن است که شب بنشینید و بخواهید تصمیم بگیرید که آیا روز بعد خورشید طلوع کند یا نه.
شکوه
در واقع، تأثیر افکار شما بر این جهان، به مراتب کمتر از آن است که دوست دارید تصور کنید. اگر حاضر باشید بیطرف بمانید و همهٔ افکارتان را تماشا کنید، خواهید دید که بسیاری از افکار شما نامربوط هستند و هیچ تأثیری بر چیزی یا کسی غیر از خودتان ندارند. آنها فقط حال شما را در رابطه با آن چه اکنون در جریان است، آن چه در گذشته رخ داده یا ممکن است در آینده رخ دهد، بهتر یا بدتر میکنند
شکوه
صدای ذهنی به همان دلیلی حرف میزند که کتری سوتدار، سوت میکشد؛ یعنی یک انباشتگی انرژی در درون وجود دارد که نیاز به رها شدن دارد. اگر بیطرفانه تماشا کنید، خواهید دید که هر گاه انرژیهای عصبی، هراسان یا آرزوبنیان در درون انباشته میشوند، صدا به شدت فعال میشود. درک این نکته هنگامی که از کسی خشمگین هستید و دلتان میخواهد او را سرزنش کنید، سادهتر است. فقط تماشا کنید صدای درونی چند بار پیش از آن که حتی آن شخص را ببینید، او را سرزنش میکند. وقتی انرژی در درون انباشته میشود، بهتر است کاری در این باره انجام دهید.
شکوه
در هوای آزاد راه میروید، شروع به لرزیدن میکنید و صدا میگوید «سرد است!» خوب، این حرف چه کمکی به شما میکند؟ خودتان که میدانستید هوا سرد است. شما همان کسی هستید که سرما را تجربه میکند. چرا صدا این حرف را به شما میگوید؟ شما جهان را درون ذهنتان بازمیآفرینید، زیرا میتوانید ذهن خود را کنترل کنید، در حالی که نمیتوانید جهان را در کنترل خود درآورید. به همین دلیل، در ذهن خود در بارهٔ آن حرف میزنید. اگر شما نتوانید جهان را چنان که دوست دارید، داشته باشید، در درونتان آن را به کلام درمیآورید، قضاوت میکنید، از آن شکایت میکنید و سپس تصمیم میگیرید چه کاری در بارهٔ آن انجام دهید. این فرایند، احساس قدرت بیشتری به شما میدهد
شکوه
لازم است از این انرژی آگاهی داشته باشید، زیرا متعلق به شماست. این انرژی، حق ذاتی شما و نامحدود است و هر گاه بخواهید، میتوانید آن را فرابخوانید. این انرژی، ربطی به سن ندارد.
شکوه
مهمترین موضوع در زندگی، انرژی درونی شماست. اگر همیشه خسته باشید و هیچ گاه پر شور و شوق نباشید، زندگی لذتبخش نخواهد بود. در حالی که اگر همیشه پر شور و شوق و سرشار از انرژی باشید، هر دقیقهٔ هر روز، تجربهای هیجانانگیز میشود. بیاموزید با این موضوعات سر و کله بزنید. شما با مراقبه، هوشیاری و تلاشهای ارادی، میتوانید مراکزتان را گشوده نگه دارید. شما این کار را فقط با آسوده بودن و رهاسازی انجام میدهید؛ به این ترتیب که بپذیرید هیچ موضوعی ارزش بسته شدن را ندارد. به یاد داشته باشید که اگر زندگی را دوست داشته باشید، هیچ موضوعی ارزش بسته شدن را ندارد. هیچ چیزی هیچ گاه ارزش ندارد که به خاطرش، قلب خود را ببندید.
شکوه
قرار است این جریان، پیوسته درون شما جاری باشد. بالاترین وضعیتی که تا کنون تجربه کردهاید، به سادگی، از مقدار گشوده بودن شما برآمده است. اگر نبندید، میتواند همیشه همین طور باشد. به کمتر از این قانع نشوید. این جریان میتواند دایمی باشد؛ الهام بیپایان، عشق بیپایان و گشودگی بیپایان. این، حالت طبیعی یک دل سالم است.
برای رسیدن به این حالت، فقط اجازه دهید تجربههای زندگی وارد وجود شما شوند و از آن گذر کنند. اگر انرژیهای قدیمی به این دلیل بازگردند که در گذشته نتوانستید آنها را پردازش کنید، اکنون رهایشان سازید. به همین سادگیست.
شکوه
بنا بر این، شما انتخابی پیش رو دارید: آیا میخواهید تلاش کنید جهان را تغییر دهید تا سامسکاراهایتان را برانگیخته نکند یا حاضرید این فرایند پاکسازی را طی کنید؟ بر اساس گرفتگیهای برانگیختهشده تصمیم نگیرید. بیاموزید به اندازهای متعادل و بر مرکز متمرکز باشید که فقط شاهد بالا آمدن آنها باشید. همین که به اندازهای عمیق در وجودتان مستقر شدید که از جنگیدن با الگوهای انرژی ذخیرهشده دست بردارید، پیاپی بالا میآیند و یکراست از شما گذر میکنند. الگوهای ذخیرهشده در طول روز و حتی در خوابهایتان بالا میآیند. دل شما به فرایند رهاسازی و پاکسازی خو میگیرد. فقط بگذارید رخ دهد. این کار را به انجام برسانید. آنها را یکییکی پردازش نکنید؛ زیادی کند است. پشت آنها در مرکز مستقر شوید و رها سازید.
شکوه
تا آن که به مرحلهای در رشدتان میرسید که میفهمید اگر از خود محافظت کنید، هرگز آزاد نخواهید بود. به همین سادگیست. شما به دلیل ترس، خود را درون خانۀتان زندانی کردهاید و همهٔ کرکرهها را پایین کشیدهاید. اکنون تاریک است و میخواهید تابش خورشید را حس کنید، اما نمیتوانید. ممکن نیست. اگر بسته شوید و از خودتان محافظت کنید، این شخص ترسیده و ناامن را درون قلبتان زندانی میکنید. در نتیجه، هیچ گاه آزاد نخواهید بود.
سرانجام، اگر خودتان را به طور کامل حفظ کنید، هرگز رشد نخواهید کرد. همهٔ عادتها و ویژگیهای اخلاقی شما بدون تغییر باقی میمانند. وقتی آدمها مسایل ذخیرهشدۀشان را حفظ میکنند، زندگی راکد میشود.
شکوه
طی رشد معنوی، متوجه خواهید شد که تلاش شما برای محافظت از خود در برابر مسایلتان، در واقع مسایل بیشتری میآفریند. اگر میکوشید آدمها، مکانها و امور را به شکلی مرتب کنید که ناراحتتان نکنند، کمکم احساس میکنید زندگی با شما سر جنگ دارد. میبینید هر روز زندگی کشمکشی دشوار است، زیرا مجبور هستید همه چیز را کنترل کنید و مدام بجنگید. رقابت، حسادت و ترس وجود دارند. احساس میکنید هر کس، در هر لحظه میتواند برای شما ناراحتی ایجاد کند. فقط کافیست حرفی بزند یا کاری کند و ناگهان میبینید درون شما آشوبی بر پا شده است. این، زندگی را مخاطرهآمیز میکند و به همین دلیل است که شما این قدر نگران هستید. به همین دلیل است که این همه گفت و گوی ذهنی دارید.
شکوه
وقتی در درون ترس دارید، رویدادهای زندگی، ناگزیر آن ترس را برمیانگیزانند. جهان مانند تکهسنگی که به درون آب میافتد و موج ایجاد میکند، با تغییرهای پی در پی، در هر چه درون شما گرفتار است، موج ایجاد میکند. اشکالی ندارد. زندگی شرایطی را ایجاد میکند که شما را به سرحدتان میرساند. هدف این است که هر چه درون شما گرفتار شده، بیرون بیاید. آن چه درون شما با مانع رو به رو و دفن شده است، ریشهٔ ترس را شکل میدهد. ترس، برآمده از گرفتگی جریان انرژی شماست. وقتی انرژی با مانع رو به رو میشود، نمیتواند بالا بیاید و دلتان را تغذیه کند. در نتیجه، دل شما ناتوان میشود. وقتی دل ناتوان شود، در برابر ارتعاشهای پایینتر تأثیرپذیر خواهد بود و ترس، یکی از پایینترین ارتعاشهاست.
شکوه
مقصود تکامل معنوی، برداشتن موانعیست که موجب ترس میشوند. گزینهٔ دیگر شما این است که از موانعتان محافظت کنید تا مجبور نباشید احساس ترس کنید. اما به این منظور، باید بکوشید همه چیز را کنترل کنید تا از مسایل درونی خود دور بمانید. درک این نکته که ما چگونه تصمیم گرفتیم دوری گزیدن از مسایل درونیمان را کاری هوشمندانه بدانیم، دشوار است، اما همهٔ انسانها این کار را میکنند. همه میگویند «هر کاری بتوانم، انجام میدهم تا داشتههایم را نگه دارم. اگر حرفی بزنید که مرا بیازارد، از خودم دفاع خواهم کرد. سر شما فریاد میکشم و وادارتان میکنم حرفتان را پس بگیرید. اگر درون من ناآرامی ایجاد کنید، پشیمان میشوید».
شکوه
مقصود تکامل معنوی، برداشتن موانعیست که موجب ترس میشوند. گزینهٔ دیگر شما این است که از موانعتان محافظت کنید تا مجبور نباشید احساس ترس کنید. اما به این منظور، باید بکوشید همه چیز را کنترل کنید تا از مسایل درونی خود دور بمانید. درک این نکته که ما چگونه تصمیم گرفتیم دوری گزیدن از مسایل درونیمان را کاری هوشمندانه بدانیم، دشوار است، اما همهٔ انسانها این کار را میکنند. همه میگویند «هر کاری بتوانم، انجام میدهم تا داشتههایم را نگه دارم. اگر حرفی بزنید که مرا بیازارد، از خودم دفاع خواهم کرد. سر شما فریاد میکشم و وادارتان میکنم حرفتان را پس بگیرید. اگر درون من ناآرامی ایجاد کنید، پشیمان میشوید».
شکوه
بسیاری از افکار شما نامربوط هستند و هیچ تأثیری بر چیزی یا کسی غیر از خودتان ندارند. آنها فقط حال شما را در رابطه با آن چه اکنون در جریان است، آن چه در گذشته رخ داده یا ممکن است در آینده رخ دهد، بهتر یا بدتر میکنند.
Giti Nava
حجم
۲۸۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۴۲ صفحه
حجم
۲۸۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۴۲ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان