دوستش دارم و این به هیچ دردی نمیخورد!
Mostafa F
اینجا هیچی آسانتر از مردن نیست.
صَبا
لذت بردن از بیهودگی زندگی استعدادِ قشنگی است.
Mostafa F
«اسمم یک زندگی را نجات داد. یک اسم همارز یک زندگی است. اگر هرکداممان به ارزش اسمش آگاه شود و بر اساس آن رفتار کند، زندگیهای زیادی نجات پیدا میکند.»
صَبا
تصمیم گرفت چیزهایی را که در زندگی دوست داشت به خاطر آورد. آهنگهایی را که دوست داشت مرور کرد، بوی لطیف گل میخک را، طعم فلفل سیاه، شامپانْی، نان تازه، لحظههای قشنگ با آدمهای ارزشمند، هوای بعداز باران، پیراهن آبیاش، بهترین کتابها. اینها خوب بود ولی برایش کافی نبود
«آنچه را بیشتر از هرچیزی دوست داشتم زندگی کنم، زندگی نکردم!»
صَبا
هیچ صلاحیتی لازم نبود تا توقیف شوی. دستگیری جمعی هرجایی اتفاق میافتاد: همه را میبردند، بیهیچ امکان تخطی. آدمیزاد بودن یگانه معیار بود.
Mostafa F
دست خود را از قضیهای پاک کردن به این معنی نیست که بیگناهیم.
Mostafa F
هیچوقت برای اینکه دیگر هیولا نباشیم دیر نیست.
Mostafa F
متأسفید که محشر بودید؟
نه. ولی انتظار نداشتم برای هیچی بوده باشد.
قهرمان بودن همین است: برای هیچی است.
Mostafa F
تعداد کمی از آدمها واقعاً قادر به خودکشیاند. من مثل اکثریتم، غریزهٔ بقا دارم. شما هم همینطور.
صادقانه بگویم، اگر شما نبودید مطمئن نیستم چنین غریزهای میداشتم. حتی در زندگیِ قبل از اینجا هم هرگز آدمی مثل شما نشناخته بودم: آدمی که میتوانیم فکرمان را وقفش کنیم. کافی است به شما فکر کنم تا از نفرت نجات پیدا کنم.
صَبا
لذت بردن از بیهودگی زندگی استعدادِ قشنگی است
صَبا