بریدههایی از کتاب آرایش دشمن
۳٫۸
(۷۷)
ـ این نیاز آدمها به اینکه دیگران را متهم به تباهکردن هستیشان کنند خندهدار است. درحالیکه خودشان خیلی خوب از پس این کار برمیآیند. بدون نیاز به کمک کسی!
کیان
«دوست داشتن یعنی هردو به یک سو بنگریم.»
Bertha
هیچچیز نیرومندتر از ذهنی که تحت سیطرهٔ ایمان باشد نیست.
Mahsa Saadati
من به دشمن اعتقاد دارم چون هرروز و هرشب او را سرِ راهم میبینم. دشمن همانی است که از درونت چیزهایی را که برایت ارزشمندند نابود میکند. همانی که انحطاط موجود در هر واقعیتی را بهمان نشان میدهد. همانی است که دنائت خودتان و دوستانتان را برایتان آشکار میکند. همانی است که در یک روز فوقالعاده، دلیلِ موجهی برای شکنجه دادنتان مییابد. همانی است که حالتان را از خودتان بههم میزند. همانی است که وقتی نگاهتان به چهرۀ آسمانی یک زن غریبه بیفتد مرگ موجود در آنهمه زیبایی را بشارت میدهد.
کیان
بله، زندگی سرشار از دردسرهای کوچکی است که موجب نامعقولشدن آن است.
mahsa
توی دنیا هیچچیز فهمناپذیرتر از چهرهها نیست، یا بهتر بگویم، از برخی چهرهها: مجموعهای از خطوط و نگاههایی که بهیکباره تبدیل میشود به تنها واقعیت موجود و مهمترین معمای عالمِ هستی که با عطش و ولع به آن مینگریم، انگار که برترین پیام بر آن حک شده باشد. تشریحش بیفایده است: اگر میگفتم موهایش خرمایی و چشمهاش آبی بود که بود، چیز زیادی عایدتان نمیشد. در رمانها چه چیزْ مشمئزکنندهتر از این توصیفات اجباری از قهرمانان زن است که در آنها از هیچ رنگولعابی فروگذار نمیکنند؟ انگار که قرار است چیزی را عوض کند. درحقیقت، اگر موهاش بور و چشمهاش قهوهای بود هم در اصل ماجرا فرقی نمیکرد.
Mahsa Saadati
ـ شما دیوانگی را از حد گذرانیدهاید.
ـ من اینطور فکر نمیکنم. ازنظرِ من دیوانه موجودی است که رفتارهایش قابل توضیح نیست. اما من میتوانم همهاش را براتان توضیح بدهم.
ܢَ̣ܢܚ݅ܥܼߊܝ̇ߺ
من اینجا نیامدهام که شما درمانم کنید. آمدهام شما را بیمار کنم.
Haniye
این خاصیت مغز آدمی است: روی جزئیات تمرکز میکنی تا مجبور نباشی به اصل بپردازی.
نیلوفر
من به دشمن اعتقاد دارم چون هرروز و هرشب او را سرِ راهم میبینم. دشمن همانی است که از درونت چیزهایی را که برایت ارزشمندند نابود میکند. همانی که انحطاط موجود در هر واقعیتی را بهمان نشان میدهد. همانی است که دنائت خودتان و دوستانتان را برایتان آشکار میکند. همانی است که در یک روز فوقالعاده، دلیلِ موجهی برای شکنجه دادنتان مییابد. همانی است که حالتان را از خودتان بههم میزند. همانی است که وقتی نگاهتان به چهرۀ آسمانی یک زن غریبه بیفتد مرگ موجود در آنهمه زیبایی را بشارت میدهد.
mahsa
ین نیاز آدمها به اینکه دیگران را متهم به تباهکردن هستیشان کنند خندهدار است. درحالیکه خودشان خیلی خوب از پس این کار برمیآیند. بدون نیاز به کمک کسی
mahsa
پشیمانی خطایی است افزون بر خطای پیشین.
ܢَ̣ܢܚ݅ܥܼߊܝ̇ߺ
نباید کاری را که بیاندازه بینقص بوده دستکاری کرد. نتیجهای جز پشیمانی در پی ندارد.
Haniye
بدترین چیز این است که شما حتی در اختلالات روانیتان هم پرمدعا هستید.
Haniye
توی دنیا هیچچیز فهمناپذیرتر از چهرهها نیست، یا بهتر بگویم، از برخی چهرهها: مجموعهای از خطوط و نگاههایی که بهیکباره تبدیل میشود به تنها واقعیت موجود و مهمترین معمای عالمِ هستی که با عطش و ولع به آن مینگریم، انگار که برترین پیام بر آن حک شده باشد.
Mo0onet
عدالتی وجود ندارد: همیشه تقصیر را گردن بیگناهها میاندازند.
MH
هیچ قانونی خیال را ممنوع نکرده.
Haniye
اگر مردم حافظهاش را داشتند، صحبتهای هم را در مورد مسائلی که فکر میکردند چیزی ازش نمیدانند میفهمیدند.
Haniye
وقتی کسی را دوست داریم توی ذهنمان باهاش حرف میزنیم.
Haniye
این نیاز آدمها به اینکه دیگران را متهم به تباهکردن هستیشان کنند خندهدار است. درحالیکه خودشان خیلی خوب از پس این کار برمیآیند. بدون نیاز به کمک کسی!
Haniye
ـ کسی که دارد میخواند از صد فرسخی پیداست. کسی که میخواند ـ که واقعاً میخواند ـ اینجا حضور ندارد. شما اینجا بودید آقا.
mahsa
من به دشمن اعتقاد دارم چون هرروز و هرشب او را سرِ راهم میبینم. دشمن همانی است که از درونت چیزهایی را که برایت ارزشمندند نابود میکند. همانی که انحطاط موجود در هر واقعیتی را بهمان نشان میدهد. همانی است که دنائت خودتان و دوستانتان را برایتان آشکار میکند. همانی است که در یک روز فوقالعاده، دلیلِ موجهی برای شکنجه دادنتان مییابد. همانی است که حالتان را از خودتان بههم میزند. همانی است که وقتی نگاهتان به چهرۀ آسمانی یک زن غریبه بیفتد مرگ موجود در آنهمه زیبایی را بشارت میدهد.
Tahere.Betyar
بله، زندگی سرشار از دردسرهای کوچکی است که موجب نامعقولشدن آن است. این ناخشنودیهای جزئی بیشتر از مسائل متافیزیکیْ پوچ بودن هستی را خاطرنشان میکنند.
Bertha
عدالتی وجود ندارد: همیشه تقصیر را گردن بیگناهها میاندازند.
Bertha
. چیزی که من در زندگی دوست دارم آزاررسانی مُجاز است. قسمت لذتبخشتر ماجرا این است که قربانیهام حق دفاع از خود را ندارند.
Bertha
توی دنیا هیچچیز فهمناپذیرتر از چهرهها نیست، یا بهتر بگویم، از برخی چهرهها: مجموعهای از خطوط و نگاههایی که بهیکباره تبدیل میشود به تنها واقعیت موجود و مهمترین معمای عالمِ هستی که با عطش و ولع به آن مینگریم، انگار که برترین پیام بر آن حک شده باشد
Bertha
توی دنیا هیچچیز فهمناپذیرتر از چهرهها نیست، یا بهتر بگویم، از برخی چهرهها: مجموعهای از خطوط و نگاههایی که بهیکباره تبدیل میشود به تنها واقعیت موجود و مهمترین معمای عالمِ هستی که با عطش و ولع به آن مینگریم، انگار که برترین پیام بر آن حک شده باشد
Bertha
آنوقت چه دلیلی برای خوشبختی داشتید؟
ـ بالاخره یک اتفاق بزرگ برایم رخ داده بود.
Bertha
فقط اسمِ محبوبمان را هم که بدانیم یعنی کلی چیز برای دوست داشتن داریم. من که هم اسمش را میدانستم، هم بدنش را و هم مرگش را.
Bertha
داد از این بیماریِ دیوانه خواندن کسانی که درکشان نمیکنیم! چه ذهن تنبلی!
Bertha
حجم
۶۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
حجم
۶۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
قیمت:
۲۳,۰۰۰
۶,۹۰۰۷۰%
تومان