
بریدههایی از کتاب قدرت باور
۳٫۴
(۱۸)
همانطور که در بخش واکنش استرس و زندگی در حالت بقا خواندید، این مسئله سبب میشود ترمیم بدن بیشتر به طول انجامد، چون بیشتر انرژی بدن صرف احساس خشم و اثرات شیمیایی آن میشود. این زمان مناسبی برای آفرینش، رشد و پرورش بدن نیست، بلکه زمان اقدامات اضطراری است
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
توضیح خواهم داد مادامیکه همان افکار سابق را در سر داشته باشید، به همان انتخابهای قبلی دست خواهید زد. این انتخابها همان رفتارهای گذشته را ایجاد میکنند و این رفتارها شما را در مسیر همان تجربیات سابق قرار میدهند. این تجربیات همان عواطف قبلی را در شما ایجاد میکنند و آن عواطف نیز به نوبهٔ خود همان افکار قبلی را در شما به وجود میآورند، یعنی شما از نظر عصبی- شیمیایی، همانند سابق خواهید ماند. در عمل خودتان را به یاد همان کسی میاندازید که فکر میکنید هستید.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
اگر به همان افکار سابق بیندیشیم، به همان انتخابهای سابق خواهیم رسید. اگر به همان انتخابهای سابق دست بزنیم، همان رفتارهای همیشگی را بروز خواهیم داد. اگر همان رفتارهای همیشگی را بروز دهیم، همان تجربیات سابق را برای خودمان به وجود خواهیم آورد. اگر همان تجربیات سابق را به وجود بیاوریم، همان عواطف همیشگی در ما پدید خواهد آمد و سپس این عواطف همیشگی ما را به سمت همان افکار همیشگی میبرند.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
وجه مشترک تمام این افراد این است که محیط بیرونیشان را نابود کردهاند، از جسمشان فراتر رفتهاند و از زمان نیز گذشتهاند تا بتوانند تغییرات عصبی چشمگیری را در خودشان ایجاد کنند. آنها وقتی خودشان را به دنیا نشان میدهند، میتوانند ذهن و بدنشان را به همکاری وادارند و دقیقاً همان دنیایی را در قلمروی ماده بیافرینند که پیشتر در قلمروی ذهنشان نقش بسته بود.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
از سوی دیگر عواطفی مانند شکرگزاری و قدرشناسی باعث میشوند قلب انسان باز شده و انرژی بدنش به مکان جدیدی منتقل شود و از مراکز هورمونی تحتانی خارج گردد. شکرگزاری از عواطف بسیار قدرتمند است و میتواند سطح تلقینپذیری شما را بالاتر ببرد. شکرگزاری از نظر عاطفی به بدن شما یاد میدهد که رویداد مورد نظرتان پیشاپیش اتفاق افتاده است، زیرا ما معمولاً بعد از وقوع رویداد مورد نظرمان شکرگزاری میکنیم.
اگر قبل از وقوع اتفاق مورد نظرتان شکرگزاری کنید، بدنتان (در مقام ذهن ناخودآگاه) باور میکند که آن رویداد واقعاً برای شما اتفاق افتاده است یا همین حالا در لحظهٔ حال دارد اتفاق میافتد.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
ایگو همیشه از موقعیتهای ناشناخته پرهیز میکند و آنها را بالقوه خطرناک تلقی میکند، چون از نظر ایگو، ناشناختهها قابل اعتماد نیستند.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
از آنجا که خاطرات ضمنی در اثر عواطف ناشی از تجربه شکل میگیرند، دو سناریو برای شکلگیری آنها وجود دارد: ۱- رویدادی که یک مرتبه رخ میدهد و بار عاطفی بالایی دارد، به سرعت حک شده و در ذهن ناخودآگاه ذخیره میشود (برای مثال خاطرهای در دوران کودکی که در آن فرد در یک فروشگاه بزرگ بوده و مادرش را گم کرده است)، یا ۲- انبوهی از عواطف که در اثر تکرار مداوم تجربه ایجاد میشوند و بهصورت مکرر در ناخودآگاه ثبت میگردند.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
افراد مبنی بر خوردن شیشه یا بازی با مارهای سمی یا راه رفتن بر روی سنگهای داغ، فراتر از جسم، محیط و زمان آنهاست و بیولوژی بدنشان را طوری تغییر میدهد که امور بهظاهر ناممکن برایشان ممکن میشود. ایمان راسخی که این افراد به خدای خود دارند، جایی برای شک و تردید باقی نمیگذارد.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
پس این سؤال را از خودتان بپرسید: من به صورت ناخودآگاه چه باورها و بینشهایی را در مورد خودم و زندگیام قبول کردهام که برای دستیابی به این حالت وجودی جدید، لازم است آنها را تغییر دهم؟ این پرسش نیازمند کمی تأمل است، زیرا همانطور که گفتم، ما از وجود بیشتر باورهایمان آگاه نیستیم.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
از منظر کوانتومی، اگر شما خودتان را در آیندهای جدید و متفاوت از گذشته مشاهده کنید، انتظار وقوع آن واقعیت را داشته باشید و سپس نتیجه را از نظر عاطفی بپذیرید، آنگاه - برای یک لحظه - در آن واقعیت آینده زندگی کرده و بدنتان را طوری شرطی میکنید که باور کند که هماکنون در آن آینده قرار دارد. پس مدل کوانتومی (که میگوید تمام امکانها در این لحظهٔ کنونی وجود دارند) به ما اجازه میدهد که آیندهٔ جدیدی را انتخاب کرده و با نظارتمان آن را وارد واقعیت کنیم و چون تمام کائنات از اتم تشکیل شده است و بیش از ۹۹ درصد اتم انرژی یا امکان است، پس میتوان گفت تعداد زیادی بالقوگی آن بیرون وجود دارند که من و شما به آنها پی نبردهایم.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
اگر شما به همان افکار دیروز فکر کنید، به احتمال قوی دوباره به همان انتخابهای دیروز دست خواهید زد. اگر امروز به همان انتخابهای قبلی دست بزنید، فردا همان رفتارهای سابق را بروز خواهید داد. اگر فردا همان رفتارهای عادتمحور همیشگی را بروز دهید، در آینده نیز همان تجربیات همیشگی را خلق خواهید کرد. شما همان رویدادهای همیشگی را در واقعیت آیندهتان رقم میزنید و درنتیجه همواره به همان عواطف قابل پیشبینی و همیشگی میرسید. در نتیجه هر روز همان احساس همیشگی را تجربه میکنید. دیروزِ شما به فردایتان تبدیل میشود - پس حقیقت این است که گذشتهٔ شما به آیندهتان تبدیل شده است.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
پس اگر شما هیچ چیز جدیدی را یاد نگیرید و انجام ندهید و در نتیجه همیشه همان افکار سابق را در سر و همان احساسات قبلی را در دل داشته باشید، مغزتان دقیقاً بر اساس همان توالیها، الگوها و ترکیبهای سابق، نورونها را شلیک و شبکههای عصبی را فعال میکند. این شبکهها به شبکههای عصبی خودکاری تبدیل میشوند که کارهایی مانند حرف زدن به یک زبان، اصلاح صورت، آرایش کردن، تایپ کردن با کامپیوتر، قضاوت در مورد همکاران و غیره در آنها ذخیره میشود، زیرا شما این کارها را آنقدر انجام دادهاید که در عمل بهصورت ناخودآگاه درآمدهاند. دیگر لازم نیست آگاهانه به آنها فکر کنید و میتوانید بدون هیچ دردسری آنها را انجام دهید.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
عبور از رودخانهٔ تغییر مستلزم این است که شما خود آشنا و قابل پیشبینیتان را که به همان افکار، انتخابها، رفتارها و احساسات همیشگی متصل است، کنار بگذارید و وارد خلأ یا قلمروی ناشناختهها بشوید. شکاف میان خود قدیم و خود جدید برابر است با مرگ شخصیت قدیم شما. اگر قرار باشد خود قدیم بمیرد، آنگاه شما باید با افکار جدید، انتخابهای جدید، رفتارهای جدید و عواطف جدیدتان خود جدیدی را خلق کنید. قدم گذاشتن در این رودخانه به معنای حرکت به سمت خودی جدید، ناآشنا و غیرقابل پیشبینی است. قلمروی ناشناختهها تنها جایی است که شما میتوانید در آن به آفرینش دست بزنید. شما در قلمروی شناختهها نمیتوانید چیز جدیدی خلق کنید.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
چون بهترین راه برای پیشبینی آینده این است که آن را خلق کنیم - البته نه از شناختهها، بلکه از ناشناختهها.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
هر بار که فکری به ذهن شما خطور میکند، مغز علاوه بر تولید انتقالدهندههای عصبی، مادهٔ شیمیایی دیگری را نیز تولید میکند؛ پروتئین کوچکی به نام نوروپپتید که پیامی را به بدن شما منتقل میکند. بدن شما در پاسخ به این ماده، احساسی را تجربه میکند. مغز متوجه میشود که بدن احساسی را تجربه میکند، بنابراین فکر دیگری را تولید میکند که دقیقاً با آن احساس همخوانی داشته باشد. به این ترتیب مقدار بیشتری از همان پیامهای شیمیایی تولید میشود که به شما امکان میدهند مطابق احساستان فکر کنید.
بنابراین فکر، احساس را ایجاد میکند و سپس احساس، فکری را به وجود میآورد که همسطح آن احساس باشد.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
اگر این چرخهٔ فکر و احساس و احساس و فکر به مدت کافی فعال باشد، بدن ما عواطفی را که مغز در آن ایجاد کرده است، حفظ میکند. این چرخه تثبیت میشود و حالت وجودی آشنایی را در ما ایجاد میکند - حالتی که بر اساس اطلاعات قدیمی و بازیافتی شکل گرفته است. این عواطف که ثبتِ شیمیاییِ تجربیات گذشته هستند، افکار ما را جهتدهی میکنند و مدام تکرار میشوند. تا زمانیکه این وضعیت ادامه پیدا کند، ما در گذشته زندگی میکنیم. پس چندان عجیب نیست که تغییر آینده تا این حد برای ما دشوار است!
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
اگر بخواهیم تغییر کنیم، باید از بدن و تمام خاطرات عاطفی، اعتیادها و عادتهای ناخودآگاهمان بزرگتر باشیم - یعنی دیگر اجازه ندهیم که بدنمان نقش ذهن را بازی کند.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
این مثال میتوان گفت که بردهٔ بدنتان شدهاید (زیرا بدن شما به ذهنتان تبدیل شده است)، در دام شرایط محیطتان گیر افتادهاید (چون تجربهای که با افراد و اشیای خاصی در مکان و زمان خاصی کسب کردهاید، بر فکر، عمل و احساس شما سایه انداخته است) و شما در درون زمان گم شدهاید (چون آنقدر در گذشته زندگی کردهاید و انتظار آیندهٔ یکسانی را داشتهاید که دیگر ذهن و بدن شما نمیتوانند در لحظهٔ حال باشند). پس اگر میخواهید حالت وجودی کنونیتان را تغییر دهید، باید از این سه مقوله بزرگتر باشید: بدن، محیط و زمان.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
وقتی شما تقدیری را در ذهنتان فرا میخوانید و یا رویای دستاورد جدیدی را در سر میپرورانید، مدام آن را تصور میکنید و کمکم با آن آشنا میشوید. هر قدر شناخت و تجربهٔ شما در رابطه با واقعیت مورد نظرتان بیشتر باشد، منابع بیشتری در اختیار خواهید داشت و خواهید توانست در تصویرسازیهای ذهنیتان الگوی بهتری ایجاد کنید و در نتیجه عزم و انتظار شما نیز (مانند خدمهٔ هتل) بالاتر خواهد بود. شما به خودتان «یادآوری میکنید» که اگر به خواستهتان برسید، زندگیتان چگونه خواهد بود و چه احساسی خواهید داشت. اکنون نیت شما ضمیمهٔ توجهتان شده است.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
سپس باید آگاهانه افکار و مقاصدتان را با حالت عاطفی والایی مانند شادی یا شکرگزاری ترکیب کنید (در ادامه بیشتر در مورد حالتهای عاطفی والا بحث خواهیم کرد). وقتی این عاطفهٔ جدید را در خودتان ایجاد کردید و برانگیختهتر شدید، در واقع دارید بدنتان را در گروهی از مواد عصبی- شیمیایی غرق میکنید که اگر رویداد مورد نظرتان تحقق پیدا کند، در بدنتان تولید خواهند شد. میتوان گفت که شما دارید طعم تجربهٔ آینده را به بدنتان میچشانید. مغز و بدن شما تفاوت بین تجربیات واقعی زندگی و فکر کردن به آن تجربیات را نمیدانند - از نظر عصبی- شیمیایی، این دو یکی هستند. پس مغز و بدنتان باور میکنند که در لحظهٔ حال دارند رویداد مورد نظرتان را تجربه میکنند.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
اگر تمرکزتان را بر روی این رویداد آینده حفظ کنید و اجازه ندهید افکارِ دیگر حواستان را پرت کنند، ظرف چند لحظه، حجم مدارهای عصبی مربوط به خود قدیمتان کاهش مییابد و این مسئله منجر به خاموش شدن ژنهای قدیمتان میشود. سپس میتوانید مدارهای جدیدی را شلیک و سیمکشی کنید و به این ترتیب سیگنالهای مناسبی را برای فعال کردن ژنهای جدید به شیوههای جدید فراهم کنید.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
ترس، پوچی، خشم، خصومت، بیقراری، بدبینی، رقابت و نگرانی هرگز ژنهای مربوط به سلامتی را روشن نخواهند کرد، بلکه عکس این کار را انجام میدهند. سیستم عصبی ستیز و گریز را فعال میکنند و بدن را برای حالت اضطراری آماده میکنند. در این حالت فرد انرژی حیاتیاش را از دست میدهد، یعنی همان انرژیای که برای شفا یافتن به آن نیاز دارد.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
اگر شما روش کاری را آنقدر خوب یاد بگیرید که در مغزتان سیمکشی شود و بدنتان از نظر عاطفی نسبت به آن شرطی گردد، آنگاه بدنتان به اندازهٔ ذهن خودآگاهتان به نحوهٔ انجام آن مسلط است. شما نوعی نظم عصبی-شیمیایی درونی را حفظ کردهاید و حالتی ذاتی و مادرزادی به آن دادهاید. دلیل این مسئله ساده است: تجربهٔ مکرر باعث میشود شبکههای عصبی مغز غنیتر شوند و هرگاه بدن شما از نظر عاطفی آن را فرا گرفت، دیگر کار تمام است.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
وقتی رویداد مورد نظر در اثر تجربهٔ مکرر از نظر عصبی-شیمیایی در مغز شما تثبیت شد، آنگاه فقط کافی است که به یک فکر یا احساس آشنای ناخودآگاه دسترسی پیدا کنید تا بدنتان وارد عمل شود و برنامهٔ خودکار مورد نظر به اجرا در بیاید. در این حالت شما بهطور موقت وارد حالت وجودی خاصی میشوید و این حالت وجودی، آن رفتار خودکار را برای شما اجرا میکند.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
امواج مغزی به ترتیب از کندترین به سریعترین عبارتند از دلتا (خواب عمیق و ترمیمی - کاملاً ناخودآگاه)، تتا (حالت گرگ و میشی بین خواب عمیق و بیداری)، آلفا (حالت آفرینش و تخیل)، بتا (تفکر خودآگاه) و گاما (حالتهای بالای خودآگاهی).
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
اگر پایینتر بیاییم و بخواهیم وارد حالت تتا شویم، کارمان کمی سختتر میشود. تتا حالتی بینابینی است که ما در آن نیمهبیدار و نیمهخوابیم (در توصیف این حالت گفته میشود که «ذهن بیدار و بدن خواب است»). در مراقبه باید دنبال این حالت باشید، زیرا در این حالت تلقینپذیری در بالاترین سطح خود قرار دارد. در حالت تتا میتوانیم به ناخودآگاهمان دسترسی پیدا کنیم، زیرا در این حالت ذهن تحلیلی خاموش است و بیشتر در دنیای درونمان قرار داریم
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
باورها در اصل افکار و احساساتی (نگرشهایی) هستند که مدام آنها را تکرار میکنید، تا جاییکه در مغزتان سیمکشی میشوند و بدنتان از نظر عاطفی نسبت به آنها شرطی میشود. میتوان گفت که شما به آنها اعتیاد پیدا میکنید. به همین دلیل است که تغییر آنها برایتان سخت است و اگر این افکار و احساسات به چالش کشیده شوند، ته دلتان احساس ناخوشایندی به وجود میآید.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
اگر بخواهید یک بینش ضمنی یا ناخودآگاه را تغییر دهید، باید میزان ناخودآگاه بودن آن را کم کنید و بیشتر از آن آگاه شوید. باید به همهٔ جنبههای خودتان و زندگیتان که تاکنون توجه چندانی به آنها نکردهاید، بیشتر توجه کنید. باید بیدار شوید، سطح هشیاریتان را تغییر دهید و از چیزهایی که زمانی از آنها ناآگاه بودید، آگاه شوید.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
به عبارت دیگر، اگر بتوانید رویداد مورد نظرتان را (که میخواهید آن را در زندگیتان تجربه کنید) تجسم نمایید، آنگاه آن واقعیت از قبل به صورت امکان در جایی از میدان کوانتومی - در ورای این مکان و زمان - وجود دارد و منتظر است تا شما آن را مشاهده کنید. اگر ذهن شما (به واسطهٔ افکار و احساساتتان) میتواند روی زمان و مکان ظهور یک الکترون تأثیر بگذارد، پس از نظر تئوریک، شما قادرید روی ظهور هر تعداد امکانی که بتوانید تصور کنید، تأثیر بگذارید.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
۲۶: وقتی شما انرژیتان را تغییر میدهید، در واقع ماده را به ذهن جدیدی ارتقا میدهید و بدنتان در فرکانسهای بالاتری به ارتعاش درمیآید. شما بیشتر انرژی میشوید و کمتر ماده؛ بیشتر موج و کمتر ذره. هر قدر عواطف شما متعالیتر و یا حالت ذهنی آفرینندهٔ شما بالاتر باشد، انرژی بیشتری در اختیار خواهید داشت تا برنامههای بدنتان را بازنویسی کنید. سپس بدنتان به ذهن جدیدی پاسخ خواهد داد.
کاربر ۹۱۱۸۸۲۱
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۶۲ صفحه
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۶۲ صفحه
قیمت:
۷۵,۰۰۰
تومان