همانطور که مارتین گفت، «نمیتوانیم منتظر بمانیم.» نمیتوانیم منتظر بمانیم زیرا زندانها پر از مردان جوان سیاهپوست است، که خیلی از آنها پدر هستند اما اجازهٔ پدری کردن برای فرزندانشان را ندارند. نمیتوانیم منتظر بمانیم، زیرا اکنون میدانیم اگر آموزش در اولویت قرار نگیرد چه استعدادهای نهفتهای در کشور هدر خواهد رفت. نمیتوانیم منتظر بمانیم، زیرا مردان و زنان جوان ما برای کشتن تربیت میشوند (و آن را «خدمت به کشور» مینامند).
Hepatitis G
در تلویزیون میدیدند، در رادیو میشنیدند و در روزنامه میخوانند که این صدمین سالگرد آزادی آنهاست.
اما این آزادی طنین ضعیفی داشت، یک جور پوچی مضحک، چرا که ـتا جایی که عمر کوتاه این دختر و پسر قد میداد ــ اتوبوسها در مونتگومری رفت و آمد نمیکردند؛ تحصنکنندگان را به زندان انداخته بودند و کتک میزدند؛ مسافران آزادی مورد خشونت و حملهٔ اوباشان شرور قرار میگرفتند؛ در بیرمنگام سگهای تیزدندان آمادهٔ حمله بودند؛ و در بروکلینِ نیویورک، نوع خاصی از کارهای ساخت و ساز وجود داشت که آن را فقط به سفیدها میدادند.
تابستان ۱۹۶۳ بود. آیا آزادیِ بردگان حقیقت داشت؟ آیا آزادی نیرویی داشت؟
Hepatitis G