"وقتی غیرممکنها را کنار بگذاری چیزی جز حقیقت باقی نمیماند، حتی اگر خیلی دور از ذهن باشد."
Shaghayegh
من هیچوقت از هیچ آغوشی آنقدر خوشحال نشده بودم.
R
"وقتی غیرممکنها را کنار بگذاری چیزی جز حقیقت باقی نمیماند، حتی اگر خیلی دور از ذهن باشد."
Zohreh
قشنگی ذهن آدمیزاد به همینه. ذهن انسان تمام خاطرات و موضوعات بد رو میریزه بیرون.
Zohreh
«داستانش واقعاً طولانیه.»
«من نمیخوام جایی برم.»
فرفری موی غزلساز
با خودم فکر میکنم بزرگ شدن در جایی مثل اسپرینگ بروک چقدر خوب است؛ در شهری که همه برای پرداخت قبوضشان به اندازهٔ کافی پول دارند و هیچوقت هیچ اتفاق بدی در آن نمیافتد.
Zohreh
میدانم کارم علم موشکسازی نیست. میدانم در حال تغییر دنیا یا درمان سرطان نیستم. اما بعد از پشت سر گذاشتن آن همه مشکل، حالا احساس میکنم یک قدم بزرگ به جلو برداشتهام و به خودم افتخار میکنم.
Zohreh
«اگه بهت میگفتم که چرا دارم این کتابها را میخونم حتماً فکر میکردی دیوونهم.»
آدریان کتابش را میبندد و کنار میگذارد. توجهش را تماموکمال به من میدهد و میگوید: «تمام داستانهای موردعلاقهٔ من با همین نوع هشدارها شروع میشن. همهچیز رو برام بگو.»
Zohreh
ما مثل حبابهای سوپهای بازی تدی هستیم؛ سحرآمیز، شناور و سبکتر از هوا، اما محکومیم به ترکیدن و نابودی.
Zohreh