بریدههایی از کتاب به خاطر خواهرم
۴٫۳
(۷)
اگه با یه انزواطلب ملاقات کنی، اهمیتی نداره چی دربارهٔ تنهاییش بهتون میگه؛ اما این رو بدونین که منزویبودنش به این خاطر نیست که از تنهایی لذت میبره، بلکه به این خاطره که قبلاً سعیِش رو کرده که خودش رو با این دنیا وفق بده، ولی مردم مدام ناامیدش کردن.
یك رهگذر
حقیقت اینه که بعضی شبها هست که واقعاً دلت میخواد بدونی یه نفر توی این دنیای بزرگ هست که کنارت باشه.
یك رهگذر
ظرفیت تحمل آدمها مثل بامبو میمونه، انعطافپذیرتر از اونیه که در نگاه اول میبینی.
یك رهگذر
دکترها شاید نقشهٔ میدون جنگ رو بکشن، اما این پرستارها هستن که نبرد رو قابلتحمل میکنن.
یك رهگذر
هرازگاهی زندگی یه دوراهی جلوی پات میذاره و تو جادهٔ شنی رو انتخاب میکنی، ولی تمام مدت چشمت دنبال اون یکی جادهس و مطمئنی که داری اشتباه میکنی
یك رهگذر
خیلی راحته که فرض کنی چون دنیای خودت دیگه حرکت نمیکنه، پس همه دست از زندگی کشیدهان.
یك رهگذر
ببین، هرقدر هم بخوای غم تلخ ازدستدادن یه نفر از این دنیا رو تو دلت نگه داری، این حقیقت که تو داری توی این دنیا زندگی میکنی عوض نمیشه. و سادهترین جریان زندگی اینه: اولش فکر میکنی هیچ تغییری حاصل نشده، اما یه روز، پشتسرت رو نگاه میکنی و میبینی درد چقدر کم شده.
یك رهگذر
اگه مامان و بابای تو، به دلیلی تو رو به دنیا آورده باشن، بهتره اون دلیل وجود داشته باشه، چون همینکه از بین بره، تو هم از بین رفتی.
یك رهگذر
اوضاع خونهٔ ما مثل یه پتو میمونه که واسه تخت کوچیکه. بعضی وقتها خوب میپوشوندت، بعضی وقتها هم سردت میشه و میلرزی. بدتر از همه اینه که نمیدونی کدومش قراره اتفاق بیفته.
یك رهگذر
من فکر میکنم تو زندگیهامون دو راهیهایی هست که حتی، بدون اینکه متوجه باشیم، براشون تصمیمات بزرگ و تأثیرگذاری میگیریم.
یك رهگذر
بهخاطرِ هرکسی که یه چیزی به دست میآره، یه نفر دیگه باید یه چیزی از دست بده.
یك رهگذر
میدونی سکوت چهجوری میتونه توی تاریکی به گوش و حلق و بینیت فشار بیاره و ناشنوات کنه؟
یك رهگذر
اگه روی ایجاد استحکامات دفاعی توی ساحل تمرکز کنی، میتونی سونامیای رو که درحالِ نزدیک شدنه نادیده بگیری.
یك رهگذر
این رو از من داشته باش: موندگاریِ عشق بهاندازهٔ رنگینکمونه. وقتی هست خیلی قشنگه، اما بهمحض اینکه ناپدید میشه هی چشمهات رو باز و بسته میکنی تا ببینیش اما دیگه نیست که نیست.
یك رهگذر
یه قانون مورفی در تومورشناسی وجود داره که جایی نوشته نشده، اما خیلیها باورش دارن: اگه مریض نشی، حالت خوب نمیشه. بنابراین اگه شیمیدرمانی بهشدت مریضت کنه، اگه پرتودرمانی پوستت رو خشک کنه و...، همهٔ اینها خیلی خوبه. از طرف دیگه، اگه درطول معالجه دچار یه درد ناچیز یا حالت تهوع بشی، به این معنیه که داروها از بدنت دفع میشن و کارشون رو درست انجام نمیدن.
یك رهگذر
«هرچی بیشتر بزرگ میشی، وقتی یه بازی رو خراب میکنی، مربی کمتر تو رو میبخشه.»
یك رهگذر
تازه میفهمم چطور یکی از والدین میتونه به بچه صدمه بزنه چون وقتی به چشمهاش نگاه میکنی، انعکاس خودت رو میبینی و آرزو میکنی کاش ندیده بودی.
یك رهگذر
وقتی سالها با شریکِ زندگیت بوده باشی دیگه برات مثل نقشهٔ توی داشبورده که گوشههاش رو تا زدی، انقدر باز و بسته کردی که جای تاهاش سفید شده و توش نقشهٔ راهیه که انقدر برات آشناست که میتونی از حفظ بکشی و درست به همین دلیله که هر بار این نقشه رو با خود میبری. بااینحال درست وقتیکه انتظارش رو نداری، یه روز چشم باز میکنی و یه جادهٔ انحرافی ناآشنا میبینی. یه منظرهٔ زیبا که قبلاً اونجا نبوده. و باید به این فکر میکنی این نقطهٔ عطف اصلاً چیز جدیدی نیست، بلکه چیزیه که تو خیلی وقت پیش گمش کردهای.
یك رهگذر
«خب، گاهی برای اینکه چیزی رو بهدست بیاری که بیشتر از هر چیزی میخوای، باید کاری رو انجام بدی که بیشتر از همه بدت میآد.»
یك رهگذر
آدم بهخاطر بینقصبودنِ کسی عاشقش نمیشه، دقیقاً علیرغم این حقیقت که کامل و بینقص نیست، عاشقش میشه.
یك رهگذر
شاید وقتی خدا یه نقصی بهت میده، واسه اطمینان یه ذره طنز هم تو وجودت قرار میده که بتونی همهچی رو جمعوجور کنی.
یك رهگذر
چیزی که برای یه وکیل اخلاقیه با چیزی که برای بقیهٔ دنیا اخلاقیه، فرق داره. درواقع ما یه رمزِ نوشتهشده داریم ـقوانین مسؤلیتهای حرفهایــ که باید بخونیم و ازمون امتحان بگیرن و باید ازش تبعیت کنیم. اما این استانداردها ما رو مجبور به انجام کارهایی میکنه که ازنظرِ خیلی از مردم غیراخلاقیه. برای مثال، اگه به دفتر من بیای و بگی: «من بچهٔ لیندبرگ رو کشتهم.» من ازت میپرسم: «جسد کجاست؟» و تو میگی: «زیرِ زمینِ اتاقخوابم. یه متر پایینتر از فوندانسیون خونه.» اگه قرار باشه من کارم رو درست انجام بدم، به احدی نمیتونم بگم اون بچه کجاست. درواقع اگه بگم، پروانهٔ وکالتم باطل میشه.
این به این معنیه که من درس خوندهم که به این درجه از فهم برسم که اخلاقیات و اعمال افراد لزوماً در راستای همدیگه حرکت نمیکنن.
پردیس
حدود پنج سال پیش، یه خونواده خونهٔ روبهرویی ما رو خریدن و کوبیدنش. میخواستن یه چیز متفاوت بسازن. تنها چیزی که نیاز داشت یه بولدوزر و شیشهفت تا سطل زباله بود. کمتر از چند ساعت، خونهای که ما هر روز وقت بیرونرفتن میدیدیمش، به یه ویرونه تبدیل شد. شاید فکر کنی یه خونه تا ابد َدَووم میآره، اما حقیقت اینه که یه باد شدید یا یه توپ ویرانگر، میتونه منهدمش کنه. خونوادهٔ داخلش هم تفاوت چندانی نداره. این روزها به سختی شکل و شمایل اون خونه رو به یاد میآرم. حالا از در خونه که بیرون میرم هیچوقت ماههایی رو که زمین خالی رو که مثل یه دندونِ کشیده شده بود به یاد نمیارم. یهکم طول کشید تا قبول کنم، اما صاحبخونهٔ جدید چی؟ اونها خیلی راحت همهچی رو از نو ساختن.
پردیس
حجم
۴۰۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۰۶ صفحه
حجم
۴۰۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۰۶ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان