گاهی وقتی چیز گرانبهایی را قربانی میکنی، واقعاً آن را از دست نمیدهی. فقط آن را به کس دیگری میبخشی.»
Haniye
بزرگترین هدیهای که خدا میتواند به تو بدهد این است: درک آنچه در زندگیات گذشته. تا زندگیات برایت توجیه شود. این همان آرامشی است که دنبالش بودی.»
Haniye
هیچچیز تصادفی نیست. ما همه به هم وصلیم. نمیتوانی یک زندگی را از زندگی دیگر جدا کنی، همانطور که نمیتوانی نسیمی را از باد جدا کنی.»
Haniye
«عدالت، زندگی و مرگ را تعیین نمیکند. اگر اینطور بود، هیچ آدم خوبی جوانمرگ نمیشد.»
Haniye
«مردن پایان همهچیز نیست. ما فکر میکنیم هست. ولی آنچه در زمین اتفاق میافتد، فقط شروع است.»
Haniye
با کلیدهایش بازی میکردند. ادی بیشتر هومهوم میکرد و زیاد حرف نمیزد. میدانست بچهها برای این دوستش دارند که زیاد حرف نمیزند.
مطهره
«آه. خب. مردم اغلب جایی را که در آن به دنیا آمدهاند، کوچک میشمارند. ولی بهشت میتواند در ناخوشایندترین نقاط باشد. و بهشت به تنهایی مراحل بسیاری دارد. این یکی، برای من دومی است. و برای تو اولی.»
احسان شمالی
قربانی بخشی از زندگی است. باید اینطور باشد. نباید از آن پشیمان شد. باید استنشاقش کرد. قربانیهای کوچک. قربانیهای بزرگ. مادری کار میکند تا پسرش به مدرسه برود. دختری به خانه برمیگردد تا از پدر مریضش مراقبت کند.
«مردی به جنگ میرود...»
احسان شمالی