مان مبتنی بر پذیرش و پایبندی حکایتِ جهت (سمت) هاست و سؤال اساسی در آن از این قرار است که «به کدام سمت میرویم؟ آیا بهسمت درِ خروجی میرویم تا تجارب ناخوشایندِ ناخواسته را ترک کنیم یا بهسمت درِ ورودی میرویم تا علاوه بر این تجارب، افراد و چیزهای بسیار مهمِ زندگیمان را ملاقات نماییم؟»
کاربر ۸۷۲۳۹۸۹
. افکار خود را آنقدری با فاصله ببینیم که فارغ از آنچه ذهن میگوید بتوانیم آنچه بعد انجام میدهیم را انتخاب کنیم.
۲. به داستانی که دربارهٔ خود ساختهایم پی ببریم و چشماندازی دربارهٔ آن که هستیم کسب کنیم.
۳. به خود اجازه بدهیم که احساس کنیم؛ حتی اگر احساسات دردناک باشند یا حس آسیبپذیری در ما ایجاد کنند.
۴. توجه خود را به طور ارادی و نه صرفاً از سر عادت، هدایت کنیم و به آنچه در لحظهٔ حال و اینجا و درون و بیرون ما حاضر است توجه کنیم.
۵. ویژگیهای بودن و اقدام کردن را که میخواهیم در جهت آنها تکامل بیابیم را انتخاب کنیم.
۶. عادتهایی را بسازیم که از انتخابها حمایت کنند.
کاربر ۸۷۲۳۹۸۹
مادر من نمونهٔ زندگی مبتنی بر ارزشها بود و تا آخرین لحظه فرزندانش را راهنمایی میکرد که کاری که درست است را انجام بدهند نه کاری که بهظاهر خوشایند است. چیزی که همیشه برای او مهم بود این بود که ما چه نوع فردی بودیم.
یوسفی