بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آخرین کوچ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آخرین کوچ

بریده‌هایی از کتاب آخرین کوچ

۳٫۸
(۲۵)
تنها جایی که دنیا زیبایی‌اش را به نمایش گذاشته میان صفحات کتاب‌هاست.
nia
فقط کافیه اون‌قدر شجاع باشی که یه‌کم جلوتر از اون چیزی پیش بری که همیشه می‌رفتی.»
nia
«هر چی قوی‌تر باشی، دنیا جای خطرناک‌تری می‌شه.»
mary
چون یک چیز از همان ابتدا برایم روشن و واضح بود:من به اینجا تعلق نداشتم.
nia
ما هرگز به هیچ کلامی نیاز نداریم، همین از هر اعلامی بلندتر و دلنشین‌تر است، این احساس غرق شدن در عشق و رسیدن به عمیق‌ترین نقطهٔ ممکن.
mary
بخشی از وجودم نمانده که تمام نشده باشد...
nia
کتاب می‌خواندیم. کتاب خواندن برای ما راه فراری بود بدون اینکه واقعاً فرار کنیم.
nia
تا آنجایی که در زندگی فهمیدم، معدود افرادی هستند که مهربانی را به این آزادگی و بدون چشمداشتی ارزانی کنند.
mary
ایمنی بگذار و جای خوف باش بگذر از ناموس و رسوا باش و فاش آزمودم عقل دوراندیش را بعد از این دیوانه سازم خویش را
man
؛ زندگی‌های با حسرت پر از اما و اگرند و من همین‌جوری‌اش هم یک اقیانوس اما و اگر برای خودم دارم.
mary
سینه‌ام تیر می‌کشد و تیر می‌کشد، جوری که اگر تکان بخورم، خواهم شکست، تکه‌تکه خواهم شد.
nia
سرم را روی شانه‌اش می‌گذارم، در دستانش آرام می‌گیرم. مثل محل امنی است برای مخفی شدن، جایی برای تعلق داشتن به آن. اما او به کجا می‌تواند تعلق داشته باشد؟ چه‌چیزی بی‌رحمانه‌تر از آن است که متعلق به آغوش زنی باشی که هر شب می‌میرد؟
mary
تصمیم گرفتم پرنده‌ای را بر فراز اقیانوسی دنبال کنم. شاید امیدوار بودم که این پرنده مرا به جایی ببرد که باقی‌شان رفته بودند، تمام گونه‌هایشان، تمام موجودات و مخلوقاتی که فکر می‌کردیم نابودشان کرده‌ایم. با خودم فکر کردم، شاید و فقط شاید از این راه بتوانم آن بخشِ بی‌رحمِ وجودم را بفهمم که باعث می‌شد همیشه هر چیز، هر جا و هر کسی را ترک کنم. یا شاید هم فقط امید داشتم آخرین کوچ این پرنده مرا به جایی برساند که بتوانم احساس تعلق را تجربه کنم.
mary
«بچه‌های زیادی دارم و باید شکمشون رو سیر کنم.» به حرفش فکر می‌کنم. این جنگل‌های ناشناخته و سواحل تنها نیست که او را از خانه‌اش دور می‌کند، بلکه اجبار است.
mary
انیس برای رسیدن به چیزی که می‌خواهد حاضر است تا کجا پیش برود؟ برای این صید طلایی افسانه‌ای حاضر است چه‌چیزهایی را و به چه‌میزان قربانی کند؟
mary
اوضاع همیشه اون‌جوری که دلت می‌خواد پیش نمی‌ره. تو باید یاد بگیری اتفاق‌های دنیا رو با یه‌کم قدرشناسی تحمل کنی.»
mary
من فکر می‌کنم در زندگی معنایی هم هست و این معنا در رشد و نمو نهفته است، در شیرین کردن زندگی برای خودمان و کسانی که نزدیکمان‌اند.
mary
پرندهٔ نر دوباره در حال خوردن دانه‌هاست، اما پرستوی ماده دور قفسش پرواز می‌کند و می‌چرخد و می‌چرخد، بال‌هایش را به‌نحو بی‌فایده‌ای به میله‌ها می‌ساید، تلاشی نافرجام برای رسیدن به آسمان.
mary
در دنیا چیزهای زیادی نیستند که خشونت‌بارتر از برخورد دو ماشین به هم با سرعت بالا باشند. جیغِ برخورد آهن با آهن و صدای شکستن شیشه و دود لاستیک. میان این‌همه اتفاق، بدن آدمی چه شانسی برای زنده ماندن دارد؟ مگر ما چیزی غیر از پوست و استخوانیم؟ ما آدم‌ها به‌شدت آسیب‌پذیریم.
mary
ذاتش این‌گونه بود که از پس هر چیزی برمی‌آمد.
nia
مامان معتقد بود تنها جایی که دنیا زیبایی‌اش را به نمایش گذاشته میان صفحات کتاب‌هاست.
mary
کتاب خواندن برای ما راه فراری بود بدون اینکه واقعاً فرار کنیم.
mary
من جاهای زیادی از دنیا را دیده‌ام و چیزی که بیشتر از همه نظرم را جلب کرده این است که هیچ دو آسمانی یک‌شکل و یک‌رنگ نیستند، مهم نیست کجا باشی، هیچ جایی مثل جای قبل نیست
mary
به چیزی می‌اندیشم که درونم انداخت و می‌دانم حقیقت ندارد. این زندگی نیست که از آن خسته شده‌ام، زندگی موج‌های خیره‌کنندهٔ اقیانوس و لایه‌های یخ است، زندگی تمام لطافت پرهایی است که بال را شکل می‌دهند. این خودم هستم که از آن خسته شده‌ام.
mary
می‌گویم همیشه دلم می‌خواست که به اینجا برگردم و باقی خانواده‌ام را پیدا کنم، آن‌هایی که به‌جای رفتن، ماندن را انتخاب کردند. این به طبیعت من نزدیک‌تر است، مطمئناً همین‌طور است و شاید برای همین احساس می‌کنم بیانش درست است. اینکه من همیشه می‌روم، اینکه من جست‌وجوگرم، اهل گذاشتن و رفتن. از آن دسته آدم‌هایی که به‌جای ثابت‌قدم بودن، با موج‌ها به این‌سو و آن‌سو می‌روند. اما همیشه بخشی از وجودم می‌خواست که متعلق به اینجا باشد.
mary
«ما اصلاً این اقیانوس رو نمی‌شناسیم، حداقل نه واقعاً، هیچ نمی‌دونیم توی اعماقش چه‌خبره. ما تنها سیاره‌ای هستیم که اقیانوس داریم. توی تمام جهانی که شناختیم، ما تنها سیاره‌ای هستیم که توی نقطهٔ ایدئال برای به وجود اومدنشون قرار داریم، نه زیادی گرم و نه زیادی سرد، و این تنها دلیلیه که ما زنده‌ایم، چون این اقیانوس‌هان که اکسیژن لازم رو برای تنفسمون تولید می‌کنن. وقتی بهش فکر کنی، متوجه می‌شی همین که ما اینجاییم خودش یه معجزه‌ست.»
mary
به من گفت که قضاوتش کردم، او را به‌شکل تفاله دیدم و حقیقت این است که واقعاً درست فکر می‌کرد. اما چگونه می‌توانم رفتار خودویرانگرش را قضاوت کنم، وقتی خودم هم این‌گونه‌ام؟
mary
سکوت هم وقتی پیدایت کند، می‌تواند به هیولای عجیب‌وغریبی تبدیل شود. سکوت به نظر تمام چیزی می‌آید که می‌خواهی، اما وقتی به آن می‌رسی، به هیولای وحشتناکی تبدیل می‌شود.
mary
«دنیا خیلی جای بهتری می‌شد، اگه می‌تونستیم به‌جای این‌ها، آدم‌ها رو تاکسیدرمی کنیم و روشون تحقیق کنیم.
mary
ما مثل طاعون به جون دنیا افتادیم. امروز خشکی بزرگی سمت چپمان است و این برایم بسیار شگفت‌انگیز است، چراکه روی نقشه‌ای که مطالعه می‌کردم، هیچ اثری از خشکی در این نقطه نبود. همین‌طور که نزدیک‌تر می‌شویم، متوجه می‌شوم جزیرهٔ بزرگی است از پلاستیک و زباله که ماهی‌ها، پرندگان و فک‌های دریایی روی آن مرده‌اند.
mary

حجم

۳۰۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۲۴ صفحه

حجم

۳۰۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۲۴ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان