بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آنی شرلی در جزیره (کتاب سوم) | طاقچه
تصویر جلد کتاب آنی شرلی در جزیره (کتاب سوم)

بریده‌هایی از کتاب آنی شرلی در جزیره (کتاب سوم)

امتیاز:
۴.۶از ۱۸ رأی
۴٫۶
(۱۸)
غم‌هایی که خداوند به‌سوی ما می‌فرستد، استقامت و آرامش به همراه می‌آورند، اما غم‌هایی که ناشی از حماقت و ضعف خودمان باشند، بسیار طاقت‌فرسایند.
m.alavi
با نگاهی مسحور و عاشقانه اطرافش را تماشا کرد، گویی از نگاه او وطن، زیباترین نقطهٔ دنیا بود و اهمیتی نداشت که زیر آسمان نقاط دیگر، چه مناظر شگرفی خفته بودند.
Book
‌«حتی اگر تمام طول شب گریسته باشی، بازهم دمیدن صبح برایت نشاط‌آور خواهد بود.‌»
گوجه سبز
طنز، خوش‌طعم‌ترین چاشنی در جشن زندگی است. به اشتباه‌هایتان بخندید، اما از آنها درس بگیرید، مشکلاتتان را دست بیندازید، ولی خود را برای مقابله با آنها تقویت کنید، موانع را مسخره کنید، اما بر آنها چیره شوید.
negrary
کسانی که می‌توانند تا اوج شادی‌ها پرواز کنند، ممکن است در عمق غم‌ها هم غوطه‌ور شوند و طبعی که از خوشی‌ها نهایت لذت را می‌برد، در مقابل سختی‌ها بیش از همه می‌رنجد.
بانو کُردلیا در ویندی پاپلرز
مطمئنم زندگی بدون غم و سختی نمی‌تواند کامل و تمام‌عیار باشد. به نظر من ما فقط زمانی به آرامش درونی می‌رسیم که این حقیقت را قبول کرده باشیم
ماه نورد
دیوی! کم‌کم می‌فهمی که در تمام عمرت مجبوری کارهایی را که دوست نداری، انجام بدهی.
zahra ak
او نمی‌توانست بین غم و مخلوقی سرزنده و بانشاط که کنارش ایستاده بود، ارتباطی برقرار کند. اما خبر نداشت کسانی که می‌توانند تا اوج شادی‌ها پرواز کنند، ممکن است در عمق غم‌ها هم غوطه‌ور شوند و طبعی که از خوشی‌ها نهایت لذت را می‌برد، در مقابل سختی‌ها بیش از همه می‌رنجد.
zahra ak
طنز، خوش‌طعم‌ترین چاشنی در جشن زندگی است. به اشتباه‌هایتان بخندید، اما از آنها درس بگیرید، مشکلاتتان را دست بیندازید، ولی خود را برای مقابله با آنها تقویت کنید، موانع را مسخره کنید، اما بر آنها چیره شوید.
zahra ak
آنی پاسخ داد: ‌«فکر می‌کنم یاد گرفته‌ام که به موانع کوچک به چشم شوخی و به موانع بزرگ به چشم پیش‌درآمدی برای پیروزی نگاه کنم. با یک جمع‌بندی می‌توانم بگویم که این، هدیهٔ ردموند به من بوده.‌»
اوریئل
طنز، خوش‌طعم‌ترین چاشنی در جشن زندگی است. به اشتباه‌هایتان بخندید، اما از آنها درس بگیرید، مشکلاتتان را دست بیندازید، ولی خود را برای مقابله با آنها تقویت کنید، موانع را مسخره کنید، اما بر آنها چیره شوید.
m.alavi
الان مطمئنم که عاشق ردموند می‌شوم و چهار سال خوبی را پشت سر می‌گذارم. ـ بعد از آن چهار سال چی؟ آنی با خوشحالی پاسخ داد: ‌«آن‌موقع به پیچ بعدی جاده می‌رسم. اصلاً نمی‌دانم بعد از آن پیچ چه خبر است... نمی‌خواهم بدانم. این‌جوری بهتر است.‌»
zahra ak
آنی زیر نور ماه، آهسته به‌طرف خانه رفت. آن روز عصر، تغییری را در زندگی احساس می‌کرد؛ زندگی معنایی متفاوت و مفهومی عمیق‌تر پیدا کرده بود. به‌ظاهر همه چیز مثل همیشه بود، اما در نهان، چیزی به حرکت و جنبش درآمده بود. و همهٔ اینها از تقلاهای روبی بیچاره ناشی می‌شد. چرا او با رسیدن به انتهای زندگی دنیایی، با وحشت در انتظار تغییری شگرف بود؟ تغییری که همهٔ افکار و امیال و آرزوهایش را به باد می‌داد. جزئیات زندگی، شیرینی‌ها و شادکامی‌هایی که در جای خود لازم و ضروری بودند، هدف اصلی زندگی را تشکیل نمی‌دادند. مسلماً زندگی به‌سوی مقصدی عالی‌تر و والاتر می‌رفت؛ پس زندگی بهشتی باید از همین‌جا و روی زمین آغاز می‌شد.
zahra ak
از خود سؤال کرد آیا زندگی با مردی که قدرت طنزپذیری نداشت، به‌مرورزمان کسالت‌آور نمی‌شد. اما چه کسی از شاهزاده‌ای شیفته و مرموز انتظار داشت که بتواند جنبهٔ خنده‌دار مسائل را بیرون بکشد؟
zahra ak
جزئیات زندگی، شیرینی‌ها و شادکامی‌هایی که در جای خود لازم و ضروری بودند، هدف اصلی زندگی را تشکیل نمی‌دادند. مسلماً زندگی به‌سوی مقصدی عالی‌تر و والاتر می‌رفت؛ پس زندگی بهشتی باید از همین‌جا و روی زمین آغاز می‌شد.
اوریئل
کسانی که می‌توانند تا اوج شادی‌ها پرواز کنند، ممکن است در عمق غم‌ها هم غوطه‌ور شوند و طبعی که از خوشی‌ها نهایت لذت را می‌برد، در مقابل سختی‌ها بیش از همه می‌رنجد.
m.alavi
ما به چندراهی زندگی رسیده‌ایم. البته چارهٔ دیگری نداشتیم. داینا! به نظر تو بزرگ‌سالی به همان قشنگیای است که در کودکی فکرش را می‌کردیم؟‌
بانو کُردلیا در ویندی پاپلرز
او در سرزمین خیالاتش بسیار آزادتر از دنیای واقعی بود؛ چراکه دیدنی‌ها از بین می‌روند، اما نادیدنی‌ها جاویدان و فناناپذیرند.
zahra ak
راستی، آنی! میلتی می‌گفت مادرش گفته که تو می‌خواهی به دانشگاه بروی و ببینی می‌توانی آنجا شوهر گیر بیاوری. راست می‌گوید آنی؟ می‌خواهم بدانم.‌» آنی لحظه‌ای بدجوری رنجید، اما بعد خنده‌اش گرفت؛ چون به خودش قبولاند که حرف‌ها و فکرهای بی‌اساس خانم بولتر آسیبی به او نمی‌زد.
zahra ak
به نظر من دعاکردن خیلی جالب است. اما دعاکردن در تنهایی به اندازهٔ دعاکردن پیش تو کیف نمی‌دهد.
zahra ak
به نظر من بیشتر مشکلات زندگی از سوءتفاهم شروع می‌شوند.
zahra ak
آنها در طول آن پرسه‌زنی از تماشای رمز و رازها و معجزه‌های شبانهٔ مارس لذت بردند. غروبی خاموش و آرام در سکوتی متفکرانه فرو رفته بود؛ سکوتی سرشار از نواهای زیر و آهنگین که فقط با گوش جان شنیده می‌شدند. دخترها میان کوچه‌ای از کاج‌ها که به نظر می‌آمد تا قلب غروب سرخ‌رنگ زمستانی ادامه داشت، به پیشروی ادامه دادند. فیل مقابل فضایی باز که سبزی نوک کاج‌هایشان آغشته به نور قرمزرنگِ غروب شده بود، توقف کرد و گفت: ‌«اگر شعرگفتن بلد بودم، همین‌حالا به خانه می‌رفتم و این لحظهٔ مقدس را توصیف می‌کردم. اینجا همه چیز باشکوه است؛ این آرامش سفیدرنگ و آن درخت‌های تیره که همیشه انگار به فکر فرو رفته‌اند.‌»
zahra ak
‌«جنگل، اولین مکان پرستش خداوند بوده. در چنین جایی آدم ناخودآگاه دوست دارد سر خم کند و ستایش کند. من همیشه میان کاج‌ها، احساس می‌کنم به او نزدیک‌تر شده‌ام.‌»
zahra ak
"چقدر تلخ است که آدم‌ها باید بزرگ شوند... ازدواج کنند... و عوض شوند!"
zahra ak
احساس می‌کرد پیر، عاقل و بالغ شده بود و همین ثابت می‌کرد هنوز چقدر جوان بود. او با خودش گفت چقدر دلش می‌خواست به روزهای خوش گذشته برمی‌گشت؛ به روزگاری که زندگی را از پشت پردهٔ مه‌آلود امید و خیال می‌دید و حسی توصیف‌ناپذیر داشت که برای همیشه از میان رفته بود. رؤیاها و شکوه و جلال گذشته کجا رفته بودند؟
zahra ak
‌«از دنیا خسته‌ام؛ چون خالی است، از رنگ‌های عاشقانه‌ای که بر تن داشت.‌» آنی آهی کشید و بی‌درنگ از تصور دوستی در دنیایی که خالی از دوست شده بود، احساس آسودگی کرد!
zahra ak
همه چیز تغییر کرده بود. آنی احساس کرد دلش می‌خواست تابستان به پایان می‌رسید و او دوباره مشغول کار می‌شد. شاید به‌این‌ترتیب برهنگی زندگی کمتر خودنمایی می‌کرد.
zahra ak
راستی، از تو چه خبر آنی؟ بااینکه دانشگاهت تمام شده، ولی خبری از ازدواجت نیست.‌» آنی با خنده گفت: ‌«آه! من تصمیم گرفته‌ام یک پیردختر بشوم. راستش هنوز کسی را که شایسته‌ام باشد، پیدا نکردم.‌» او این حرف را ازروی بدجنسی زد؛ چون می‌خواست به خانم اندروز بفهماند که اگر یک پیردختر شود، به این خاطر نیست که حداقل یک شانس هم برای ازدواج‌کردن نداشته است.
zahra ak
شما هرگز نمی‌توانید با رقیبی شمشیربازی کنید که پاسخ حملهٔ شما را با ضربهٔ تبر می‌دهد.
zahra ak
‌«فکر می‌کنم یاد گرفته‌ام که به موانع کوچک به چشم شوخی و به موانع بزرگ به چشم پیش‌درآمدی برای پیروزی نگاه کنم. با یک جمع‌بندی می‌توانم بگویم که این، هدیهٔ ردموند به من بوده.‌»
zahra ak

حجم

۳۵۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

حجم

۳۵۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
تومان